اصول هدف گذاری در زندگی بر مبنای NLP

اصول هدف گذاری در زندگی بر مبنای NLP
اطلاعات و آمارهای به دست آمده در کشورهای مختلف و جوامع متعدد، نشان می دهد که تعیین اهداف شفاف، معین و پایدار، مهم ترین عامل موفقیت انسانها به حساب می آید.
چرا هدف گذاری اهمیت دارد؟
زمانیکه برای رسیدن به اهدافمان از یک سیستم و اصول هدف گذاری استفاده می کنیم، احتمال رسیدن به هدف هایمان بسیار بیشتر از زمانی است که هیچ روش و اسلوبی را برای اهدافمان نداریم.
فکر می کنم همین دلیل کافی باشد تا با استفاده از ذهن و جسم قدرتمند و شگفت انگیزی که داریم شروع کنیم به تعیین اهداف دلخواهمان و تلاش کنیم
برای رسیدن به آنها. NLP یکی از قوی ترین سیستم های هدف گذاری را داراست. اصول هدف سازی در ان ال پی زیادند اما در اینجا می خواهیم به ۵ اصل مهم و تاثیرگذار در تعیین اهداف و رسیدن به آنها اشاره کنیم.
اما قبل از آن بهتر است تعریف درستی از “هدف” داشته باشیم. ثروتمند شدن، خوشبخت شدن، مشهور شدن، شغل خوب داشتن، تحصیلات بالا، زیباتر شدن و … اینها هدف نیستند بلکه ارزشند.
هدف یک کمیت برداری است. یعنی مبدا دارد، مقصد دارد، جهت دارد و قابل اندازه گیری است. مثل زمانیکه شما می خواهید مثلا از تهران به کرمان بروید. شما تا جاییکه می توانید باید بطور دقیق مشخص کنید چه می خواهید.
پس اینها که گفته شد هدف نیستند. هدف مانند:
“در سال ۹۵ در کنکور ارشد رشته عمران رتبه ام زیر ۱۰۰ می شود”، “تا سال ۹۶ درآمد ماهیانه من ۵ میلیون تومان می شود”، “در تابستان سال ۹۵ در همین برج میلاد کنسرت برگزار می کنم”، “تا ۹ ماه دیگر ۲۰ کیلو لاغر می شوم”.
اصول هدف گذاری
۱- هدف واقعی باشد.
اشکالی ندارد اگر گاهی آرزوهای دور از انتظار را تجسم می کنید (که این خود یکی دیگر از اصول است)، اما عادت کردن به “آرزو”ها و “ای کاش” ها، شما را به فردی خیالباف تبدیل می کند و به تخیل و رویاپردازی عادت می کنید
بدون آنکه تلاشی در این زمینه انجام دهید. اگر چند سال است که درآمد ماهیانه تان بین ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان است اینکه در سال جدید درآمدتان به یکباره بشود ۱۰ میلیون تومان تقریبا محال است.
اگر هیچ سابقه کاری ندارید و میخواهید ۶ ماه دیگر در یکی از بهترین سازمانها و در پست خوب استخدام شوید، خیالبافی است.
همانطور که در مثالهای فوق دقت کردید(امیدوارم همینطور باشد!)، فاکتور زمان خیلی مهم است. انسان به شدت وابسته به زمان است و ضمیرناخودآگاه شما باید درک درستی از مدت زمان ها داشته باشد.
اینکه چه هدفی برای شما واقعی است و چه هدفی خیال و رویا، فقط خودتان و ضمیر ناخودآگاهتان می تواند تشخیص دهد، چراکه این شما هستید
که بر اساس تجربه، یادگیری و مدل برداری از افرادی که الگوی شما هستند، تشخیص می دهید چه زمانی برای شما تقریبا مناسب است تا به هدفتان برسید.
بنابراین نسبت به هدفی که تعیین می کنید و مخصوصا مدت زمانیکه برایش پیش بینی می کنید، واقع بین باشید.
البته هدف را ۱۰ تا ۲۰ درصد بیشتر از حد توانتان در نظر بگیرید که به قول معروف هدف چالشی باشد.
مثل زمانیکه شما در باشگاه بدنسازی وزنه ای را برای تمرین انتخاب می کنید که نه خیلی سبک باشد که هیچ فشاری بر شما وارد نشود و نه خیلی سنگین باشد که نتوانید بلندش کنید.
۲- هدف را پله پله طی کنید.
اینکه از پله اول بخواهید به پله آخر که هدف نهایی شما هست، بپرید برای شما و ضمیرناخودآگاهتان سخت و حتی به ظاهر غیر ممکن است. ایرادی ندارد که در یک فاصله زمانی طولانی و واقعی هدف بزرگی را در نظر بگیرید.
مثلا “۶ سال دیگر یکی از ۱۰ خواننده برتر کشور می شوم” اما برای رسیدن به این هدف که ممکن است برای شما واقعی هم باشد چه پله هایی را باید طی کنید؟ باید چه کنید؟
چه استراتژی ها و چه برنامه های کوچک و بزرگی باید بریزید؟ پاسخ به این سوالات و تقسیم کردن هدف به هدفهای کوچکتر در بازه های زمانی کوچکتر به ذهنتان باور می دهد.
دیگر این هدف برای شما بزرگ و دور از دسترس نیست. مثلا پرس و جو کردید و فهمیدید بهتر است برای خوانندگی به نواختن یک ساز مسلط شوید،
پس هدف می گذارید تا ۲ سال دیگر نواختن سازی را یاد بگیرید، ۲ سال کلاس های تخصصی صداسازی و سلفژ بروید، سال بعدش در فلان تالار برنامه اجرا کنید، سپس …
باید بدانید پله های بعدی برای رسیدن به هدف بزرگتان چیست و برایش برنامه ریزی و بودجه بندی مالی و زمانی بکنید.
۳- انعطاف پذیر باشید.
وقتی هدفتان را پله پله تقسیم کردید و تعیین کردید در بازه های زمانی کوچکتر چه کارهایی باید بکنید، برای رفتن از پله فعلی به پله بعدی باید خودتان را به آب و آتش بزنید.
هر راه و روشی را که به ذهنتان خطور می کند تست کنید. به قول معروف اگر از در نتوانستید وارد شوید از پنجره وارد شوید!
انعطاف پذیری در مسیر رسیدن به هدف باعث می شود هم ذهنتان برای راههای دیگر باز شود و هم اینکه استرس نداشته باشید.
مثلا هدف بزرگتان این است “۱۲ سال دیگر نماینده مجلس می شوم” و بعد از پرس و جوهای فراوان به این نتیجه رسیدید و بدین منظور بهتر است مثلا در رشته حقوق تحصیل کنید و کنکور دهید.
حالا اگر کنکور سراسری قبول نشدید، آزاد، نشد پیام نور، نشد … راههای مختلفی برای رسیدن به هدفتان درنظر بگیرید. مگر اینکه مثلا خود هدفتان قبولی فقط در دانشگاه تهران باشد.
این به خودتان بستگی دارد که چه هدفی و به چه منظور آنرا تعیین می کنید.
نکته قابل توجه این است که: برای رسیدن به هر هدفی باید چیزی را از دست بدهید و اصطلاحا چیزی از خودتان خرج کنید.
حالا این می تواند زمانتان باشد، پول باشد، در کنار خانواده بودن، راحتی، آسودگی و … اگر هدف واقعا برای شما ارزشمند است و در قبال از دست دادن چیزهایی، به شما حس رضایت و خوشحالی می دهد، پس خودتان را برای رسیدن به هدف آماده کنید و همه کاری بکنید تا به هدفتان برسید.
پس شاید گام صفرم این باشد که هدف واقعی و ارزشمندتان را پیدا کنید و مطمئن شوید در صورت رسیدن به آن واقعا خوشحال می شوید و به خودتان افتخار می کنید.
۴- هدف با ارزش ها و باورهایتان همسو باشد.
در زمان کودکی و نهایتا تا ۱۴ سالگی شخصیت کلی انسانها شکل می گیرد. همراه با آن ارزش ها و باورها نیز در ذهن انسان ساخته می شوند.
باورهایی که از طریق محیط و غالبا پدر و مادر به کودک القا می گردند و بعضی اوقات غلط و بی فایده اند. حال شما هدفی در نظر می گیرید که با این ارزش ها و باورها در تضاد است. چه اتفاقی می افتد؟ مخالفت! مخالفت ذهن ناخودآگاه.
مثلا فرض کنید در دوران کودکی شما، پدرتان یک کارمند ساده بود که بعد از چند سال پس انداز کردن، در کنار شغل ثابتش قصد راه اندازی یک تجارت کوچک را داشت.
ایشان بخاطر عدم تجربه در بازار یا هر دلیل دیگری، و بواسطه یک معامله ناموفق تمام پس اندازش را از دست می دهد و این قضیه ضربه روانی شدیدی به پدر شما و کل خانواده تان وارد می کند.
و از آن به بعد اعضای خانواده تان در مجامع مختلف و همراه با احساسات منفی و با افزایش پیاز داغ! شروع می کنند به تکرار عباراتی همچون “تمام بازاری ها غیر قابل اعتمادند”، “آدم از جونش سیر بشه بخواد تجارت کنه”، “یه لقمه نون می خوریم
ولی عوضش اعصابمون راحته” و … جملات دیگری که شاید منبع درستی از نظر علمی و آماری نداشته باشند و صرفا بخاطر ضربه ای که دیدند شروع به وضع آن می کنند.
خب شما هم از همان کودکی این برنامه (تمام این جملات قصار!) در ذهنتان برنامه ریزی شده و کم کم تبدیل به باور می گردد.
سالیان سال از آن ماجرا می گذرد و حتی ممکن است فراموش کنید که چه شد اما آن باورها همچنان در ذهنتان باقی است و با قدرت عمل می کند. حالا شما در دوران جوانی و حتی میانسالی قصد راه اندازی یک تجارت می کنید.
ضمیر ناخودآگاهتان که یک باور قوی در جهت مخالفت راه اندازی تجارت دارد، شروع به مخالفت شدید و در قالب تولید احساسات و افکار مخرب می کند و تا جاییکه امکان دارد سعی می کند
ناخودآگاه شرایطی را بوجود بیاورد که شما در همان شروع تجارتتان شکست بخورید و اگر شما هم مانند خیلی ها با همان شکست اول تسلیم شوید،
احتمالا شروع می کنید به سرودن جملات قصار دیگری که مضمونش بدشانسی شما، تقدیر، نا به سامان بودن اوضاع مملکت و …است (هرچند ممکن است مثلا اوضاع اقتصادی واقعا نا به سامان باشد اما دلیل اصلی شکست شما نیست).
یا مثلا همراهی همیشگی با دوستان یا اعضای خانواده و در کنارشان بودن برایتان یک ارزش است؛ یک ارزش بزرگ. حالا شما بواسطه شغل جدیدتان مجبورید از آنها دور شوید. اتفاقی مشابه با مثال قبل می افتد.
انتخاب شغل جدید شاید از نظر منطقی برایتان تصمیم بسیار درست و پرفایده ای باشد اما ذهن ناخودآگاه دچار تناقض شده و از آنجاییکه سیستم تفکر آن قیاسی است و نه استدلالی، فقط مقایسه می کند و می بیند در کنار دوستان و خانواده برایش ارزش های بیشتری دارد. ارزش هایی که شاید هم نادرست باشد.
خب در این مواقع باید چه کنیم؟ اصلا ارزش ها و باورهای واقعی مان را چطور بفهمیم؟ پیدا کردن دقیق و کامل ارزش ها و باورها یک کار تخصصی و در بلند مدت می باشد.
ببینیم علاقه اصلی و واقعی ما چه چیزهایی است. چه چیزی برایمان ارزشمند است و از ته قلب (در واقع از ته مغز) به چه چیزهایی تمایل داریم و برایمان مهم است. به چه جملاتی باور داریم. این باورها و ارزش ها در جنبه های مختلف زندگی مان متفاوتند.
راه ساده یافتن آنها روراست بودن با خودمان است. اینکه خلوت کنیم و صادقانه با خودمان حرف بزنیم.
حال، راه حل این است که یا ارزش و باورمان را تغییر دهیم یا هدفمان را. پیشنهاد می شود گزینه اول را انتخاب کنید. چون معمولا اهدافمان را باعقل و منطق و با بررسی درست شرایط انتخاب می کنیم
و این باورها و ارزش ها هستند که معمولا ممکن است اشتباه باشند. البته تغییر باورها کار ساده ای نیست مخصوصا باورهایی که خودمان هم نمیدانیم!
مثلا در ظاهر می گوییم: “پول خوب است هیچ اشکالی ندارد آدم ثروتمند شود” اما در ذهن ناخودآگاه، پول را عامل بدبختی، دوری از معنویت و بوجود آمدن انواع بلایا از جمله سرطان! می دانیم.
راه ساده و عملی تغییر باور یا ایجاد باور درست یا جلوگیری از ایجاد باور نادرست این است: مراقب اطلاعات ورودی به ذهنتان باشید(حواس پنجگانه)
پس هدفی را برای خود تعیین کنید که به درستی آن هدف اصطلاحا ایمان داشته باشید. اینکه رسیدن به آن هدف همه جوره ارضایتان خواهد کرد. هم مادی هم معنوی.
۵- با یک انسان بی طرف مشورت کنید.
اگر هدف جدیدی که برای خود تعیین می کنید هدف تازه ای است و تابحال به از این جنس هدف ها نرسیدید، مسلما نیاز به مشورت دارید.
اما نه مشورت با همه! بلکه مشاور شما باید ۲ خصوصیت داشته باشد. ۱- متخصص در آن زمینه باشد ۲- بی طرف باشد تا دور از هرگونه احساسات جانبدارانه یا ضد آن به شما مشاوره دهد.
شاید پدری که خودش هنوز کسب و کار موفقی نداشته، دلسوز و با حسن نیت باشد اما به احتمال قوی مشاور خوبی برای شما نخواهد بود.
نیاز به مشورت آن هم با یک متخصص در هرکاری ضروری است مگر آنکه خود شما در آن زمینه به موفقیت هایی رسیده باشید و متخصص آن باشید که حتی در این مورد هم گاهی پیش می آید که یک متخصص و مشاور می تواند از بیرون قضیه تحلیل های بهتری داشته باشد.
کسی که در زمینه مورد نظر شما یا علم دارد یا تجربه یا هردو، و البته بی طرف؛ می تواند مشاور خوبی برای شما باشد.
خوشبختانه در عصری زندگی می کنیم که در اکثر زمینه ها به سمت تخصص گرایی پیش می رویم و متخصص های زیادی در زمینه های مختلف وجود دارند.
رعایت همین ۵ نکته در هدفگذاری می تواند به شما کمک بسیار بزرگی بکند تا به اهدافتان برسید.
البته فراموش نکنید تلاش مستمر و انگیزه و علاقه ی مغزی! در انجام رساندن برنامه هایی که برای رسیدن به اهدافتان درنظر می گیرید، بسیار تاثیر گذار است.
برایتان بهترین ها را آرزو می کنم…
دوره آشتی با درون
دوره آشتی با درون : شاید شما ندانید اما در دنیای خارج از ذهنتان چیزی جز آنچه در درونتان است پیدا نخواهید کرد .آَشتی با درون خود اولین گام به سمت این دنیای درونتان است .
دوره بانو، ملکه باش و سلطنت کن
استاد معصومه تیموری نخستین بانو انگیزشی ایران برگزار کننده هزاران ساعت همایش
دوره پاکسازی هوپونوپونو
دوره پاکسازی هوپونوپونو انگیزشی معمولا به نام های مختلفی شناخته می شود. از جمله ؛ تکنیک پاکسازی ذهن ، تکنیک رها سازی ، تکنیک تبسم و نام های مختلفی که بر روی این مبحث گذاشته شده است.
دیدگاهتان را بنویسید