بخش هایی از نامه ۳۱ نهج البلاغه
بخشهایی ازنامه ی ۳۱ از نهج البلاغه حضرت علی (ع)
از وصیت های امام علی (ع) است که پس از مراجعت از صیفین در حاضرین (موضعی در نواحی صیفین) برای حسن ابن علی (ع) نوشته (و در اندرزهای بسیاری که داده راههای سعادت و نیکبختی را نشان داده است و روی سخن حضرت علی (ع) در این وصیتنامه با افراد بشر است نه خصوص امام حسن (ع))
ای فرزند من تو را وصیت و سفارش می کنم به پرهیزکاری و ترس از خدا و به ملازمت امر و فرمان او و به آباد داشتن دل خود به یاد او (زیرا یاد خدا کمال نفس است چنان که ساختمان کمال خانه است)و به چنگ زدن به ریسمان (طاعت و پیروی) او و کدام سبب و رشته ای از سبب و رشته ی بین تو و خدا استوارتر میباشد اگر به آن دست اندازی. در چیزی که نمی دانی سخن مگو و در آن چه به تو مربوط نیست گفت و گو مکن و از (رفتن) راهی خود داری کن که از گمراهی آن بترسی زیرا خودداری در هنگام سرگردانی گمراهی بهتر است از انجام دادن کارهای ترسناک و به نیکوکاری امر کن تا اهل آن گردی و به دست و زبانت ناپسندیده را نهی نما و به تلاش و کوشش خودت جدایی کن از آن که آنرا به جا آورد و در راه خدا (با دشمنان دین و نفس اماره) جهاد کن جهادی که شایسته او است (تا جایی که توانایی داری از جهاد خودداری ننما) و در راه خدا از سرزنش سرزنشکننده باک نداشته باش (در امر به معروف و نهی از منکر و سایر احکام الاهی سرزنش کسی مانع انجام وظیفه ات نگردد) و برای (یاری) حق هر جا و به هر سختی باشد اقدام کن (از هیچ گونه پیشآمدی روی بر نگردان) و در دین کسب دانش نما (احکام آنرا بیاموز) و خود را به شکیبایی بر نامطلوب عادت ده و نیکخویی است شکیبا بودن در راه حق و در همه ی کارها نفس خود را به خدای خویش واگذار زیرا تو (در این صورت) آنرا وا می گذاری در پناه گاهی که نگاه دارنده و جلوگیری که توانا است و در درخواست نمودن فقط از پروردگارت بخواه (به غیر روی نیاور) زیرا بخشیدن و نمید ساختن به دست اوست و (در هر کار از خدا) طلب خیر و نیکوی بسیار کن و در وصیت و سفارش من فهم و اندیشه به کار بر و از آن رو بر مگردان زیرا نیکوترین گفتار سخنی است که سود دهد (شنونده آنرا به کار برد نه آن که بشنود و رفتار ننماید) و بدان نیکویی نیست در دانایی که (به صاحبش) سود ندهد و سود برده نمی شود از علمی که آموختن آن شایسته نیست (مانند سحر و جادو و علومی که بر خلاف دستور دین و مذهب است.
و بدان ای فرزندم بهترین آنچه تو از وصیت من فراگیری پرهیزکاری و ترس از خدا است و اکتفا کردن به آنچه خدا به تو واجب گردانیده و فرا گرفتن آنچه بر آن گذشته اند پیشینیانت از پدران و خویشاوندان نیکویت (مانند ابو طالب و حمزه سید الشهدا و جعفر طیار) زیرا ایشان اندیشه ی بینایی خود را ترک نکرده اند (در خود نگریسته سعادت و نیکبختی را یافتند) چنان که تو در فکر و اندیشه ای در نتیجه اندیشه آنان را به فرا گرفتن آنچه شناختند و باز ایستادن از آنچه مکلف نموده بودند وارد ساخت (آنچه بر ایشان آشکار گشت باور داشته طبق آن رفتار نمودند و از آن چه مشتبه و نامعلوم ماند دوری گزیدند) پس اگر نفس تو سر باز میزند از این که آنچه خویشاوندان تو بر آن گذشتند بپذیرد بدون آنکه بداند همچنان که آنان دانستند باید خواسته تو در آن طلب فهم و تحصیل علم و دانایی باشد نه این که در شبهات (سخنان در هم و بر هم) افتاده در جدل و زد و خوردها فرو روی (اگر نمی خواهی طبق روش پیشینیان رفتار کنی به سخنان گوناگون و کردار گمراهان و گمراه کنندگان اعتنا مکن بلکه احتیاط و خود داری را از دست نداده تلاش و جست و جو کن تا خود حقیقت را بدست آوری) و پیش از نظر و اندیشه در آن ابتدا کن به کمک خواستن از خدای خود و به رو آوردن به او برای کامروا شدن خویش و به ترک هر بدی که تورا در شک و شبهه اندازد یا به ضلالت و گمراهی رساند پس هرگاه باور کردی که دلت صاف و پاک گشته و فروتن و فرمان بردار است و اندیشه ات کامل گردیده و (از پراکندگی دور و)گرد آمده و کوشش تو در آن به یک قصد باشد بنگر و اندیشه کن در آنچه برای تو (در این وصیت نامه) بیان کردم و اگر برای تو آنچه دوست می داری از آسودگی نظر و اندیشه ات گرد نیامده (دلت پاکیزه و فرمان بر نگشت و اندیشه ات پراکنده بود و قصدهای گوناگون داشتی) بدان تو مانند شتری که پیش رویش را نبیند در خبط بوده و بینا و آگاه نیستی و در تاریکی ها (گمراهیها) می افتی و طالب دین نیست کسی که خبط کرده و به راه نادانسته رود یا (حق را به باطل) بیامیزد و (در این صورت) درنگ در چنین حال (به عقل و علم) نزدیکتر است.
بدان ای فرزندم هرگاه برای پروردگار تو شریک و انبازی بود پیغمبران او هم برای (راهنمایی) وتو میآمدند و نشانه های پادشاهی و تسلط او را می دیدی و کردار و صفات او را می شناختی ولیکن خدا یکتا است چنان که خود را وصف فرموده (در قرآن کریم سوره ی ۱۸ آیه ۱۱۰ می فرماید خدای شما خدای یکتا است) کسی با او در پادشاهیش مخالفت نمی کند و هرگز از بین نمی رود و همیشه بوده (ابدی و ازلی) است اول است پیش از همه ی چیزها بی اولیت (اول حقیقی است نه عددی زیرا اگر برای او اولیت باشد مسبوق به عدم و نیستی می گردد و محدث و نا پیدا می باشد و این صفت شایسته ممکن است نه واجب) و آخر است بعد از همه ی اشیا بدون پایان (زیرا اگر برای او پایانی باشد به عدم و نیستی خواهد پیوست پس واجب الوجود لذاته نخواهد بود) بزرگ است از اینکه ربوبیت و پروردگاری او به سبب احاطه ی دلی و چشمی اثبات شود (برتر است از این که دلها به علم و دانایی یا چشمها به دیدن کنه ذات و صفات او را درک کرده بشناسند زیرا او هرگز محاط و محدود نگردد) پس چون اوصاف او را (به طوری که بیان شد) پی بردی بکن چنان که سزاوار است از چون توویی که به جا آورد با کوچکی قدر و منزلت و کمی توانایی و زیادی ناتوانی و بسیاری نیازمندی به پروردگارش در طلب طاعت و بندگی و ترس از عذاب و کیفر و بیم از غضب و خشم (دور شدن از رحمت) او زیرا امر نکرده تورا مگر به نیکویی و نهی نفرموده است مگر از زشتی.
ای فرزندم تو را از دنیا و چگونگی و از بین رفتن و در گذشت آن آگاه ساختم و از آخرت و آنچه برای اهل آن در آن سرا آماده گشته با خبر نمودم و برای تو در امر دنیا و آخرت مثلها زدم تا به آنها عبرت و پند گرفته از آنها پی روی کنی مثل کسی که دنیا را با آزمایش شناخته مانند مثل گروه مسافرینی است که در جای قحط و تنگی که موافق (آرزو و خواست) ایشان نیست جای پر آب و گیاه و گوشه ی سبز و خرمی را قصد کنند و رنج راه و دوری یار و سختی سفر و ناگواری خوراک را بر خود هموار نمایند تا به فراخی سرای خویش و جای گاهشان برسند پس از آن سختیها درد و آزاری نمی یابند و در صرف اندوخته ی (خویش) در آن راه غرامت و تاوان نبینند (آری رنج و سختی راحت و آسودگی باشد در جایی که بنده راه او پوید و زیان و تاوان سود گردد برای آنکه وصال جانان جوید) و نیست چیزی خوشایند تر نزد ایشان از آنچه آنها را به منزل و جایگاهشان نزدیک نماید و داستان کسی که فریب دنیا خورد (و آخرت را ندیده انگارد) چون داستان گروهی است که در منزل پر آب و گیاه و فراوانی نعمت بودند و موافق (خواست و آرزوی) آنها نبود آمدند به منزل و جایگاه قحط و تنگی و هیچ چیزی نزد ایشان نا رواتر و سختتر نیست از جدایی جایی که در آن بودند آنگاه که ناگهان به جای نو رسیده و به سوی آن می آیند.
ای فرزندم در آنچه بین تو و دیگری است خود را تراز و قرار ده پس برای دیگری بپسند آنچه برای خود می پسندی و نخواه برای دیگری آنچه برای خود نمی خواهی و ستم مکن چنان که نمی خواهی به تو ستم شود و نیکی کن چنان که دوست داری به تو نیکی شود و زشت بدان از خود آنچه را که از دیگری زشت پنداری و از مردم راضی و خوشنود باش به آنچه که تو خوشنود می شوی برای آنها از جانب خود و آنچه نمی دانی مگو و اگر چه دانسته ات اندک باشد و آنچه دوست نداری برایت گفته شود مگو و بدان گردن کشی و خود بینی نا روا و بر خلاف حق و آفت خردها است پس در کسب معاش خویش تلاش کن و برای دیگری خزانه دار مباش (با آز مال و دارایی گرد مکن و برای دیگران مگذار) و هرگاه به راه راست خویش رسیدی (راه حق را یافتی) پس باش در فروتن تر و فرمانبرترین حالات برای پروردگارت.
بدان که در جلوت راهی است دور و درازز و بسیار سهمگین و در آن تو را بینیازی نیست از طلب نیکی و توشه برداشتن به مقداری که تو را برساند با سبک بودن پشتت (از بار گران معاصی و نافرمانیها) پس بیش از طاقت و توانایی بر پشت خود بار مکن که سنگینی آن تو را بیازارد(که در راه مانده خود را نتوانی به دیگران برسانی) و هرگاه نیازمند و درماندهی را بیابی که توشه ی تو را به سوی روز رستخیز ببرد و فردا در هنگام نیازمندیت آن را به تو برساند پس او را غنیمت شمرده توشه ی خود را بر او بنه و بسیار به او کمک کن در حالی که توانا هستی که شاید (روز تنگ دستی) او را بطلبی و نیابی و غنیمت بدان کسی راکه در زمان بینیازیت از تو وام بخواهد تا در روز تنگ دستیت به تو پس دهد و بدان که در جلوی تو گردنه ی بسیار دشواری است که در آن سبک بار از گران بار خورسند تر است و کند رفتار از تند رو زشت و درمانده تر است و فرودگاه تو در آن راه ناچار بر بهشت است یا بر آتش پس پیش از رسیدنت (به آن سرا) برای خود پیشروی بفرست (تا برایت جای آسایش و خرمی بدست آورد) و پیش از رفتنت منزلی آماده ساز که بعد از مرگ وسیله ی خوشنود گرداندن نیست و کسی به دنیا بر نمی گردد (در آن جا کار نیکی نمی توان انجام داد تا از گناه در گذرند و به دنیا بازگشتی نمی باشد تا از کردار زشت توبه نمایند)..
بدان آن خدایی که به دست (قدرت و توانایی ) او است خزانه های آسمانها و زمین دعا و درخواست را به تو اجازه داده و پذیرفتن ضامن گشته است و به تو فرموده که از او بخواهی تا ببخشد و رحمت و مهربانی بطلبی تا مهربانی کند و بین تو و خود کسی را نگذاشته که او را از تو بپوشد و ناچار نگردانیده که نزد او شفیع و میانجی ببری و تو را از توبه و بازگشت جلو نگرفته اگر بدی کرده باشی و به کیفر (گناه) تو شتاب ننموده و رسوایت نکرده آنجا که شایسته ی رسوا شدن بودی و در پذیرفتن توبه و بازگشت به تو سخت نگرفت و به سبب گناه تورا در تنگی نینداخت و از رحمت نمید نفرمود بلکه خودداری تو را از گناه حسنه و کار نیک قرار داد گناه و کار بد تو را یک گناه و حسنه و کار نیکویت را ۱۰ برابر شمرد و برای تو در توبه و بازگشت و خوشنود ساختن را گشود پس هر وقت او را بخوانی صدایت را می شنود و هر گاه با او مناجات و راز و نیاز کنی راز دلت را می داند پس خواسته خود را به او می رسانی و راز دلت را پیشش آشکار میسازی و از اندوه هایت به او شکایت و درد دل می کنی و از او چاره ی گرفتاریهایت را می خواهی و بر کارهایت کمک و یاری میجویی و از خزانه های رحمتش می خواهی آن چه را که غیر او بر بخشیدنش توانا نیست از قبیل درازی زندگانیها و درستی تن ها و فراخی روزیها و در دو دست تو کلیدهای خزانه هایش را نهاده به چیزی که برای تو در آن از درخواست از او اجازه فرموده پس هر گاه بخواهی به سبب دعا در های نعمتش را بگشایی و پی در پی رسیدن باران های رحمتش را در خواست نمایی باید دیر اجابت و پذیرفتن خدا تو را نمید نگرداند زیرا بخشش به اندازه ی نیت و تصمیم است (اجابت دعا بسته به خلوص نیت و استقامت است) و بسا اجابت تو به تإخیر افتد تا پاداش برای درخواست کننده بزرگتر و بخشش برای امیدوار بیشتر باشد (چون هر چند در اجابت تإخیر شود در خواست بیشتر گردد و راز و نیاز بهتر کند پس بیشتر سزاوار عطا و بخشش شود) و بسا چیزی (از خداوند متعال) درخواست می نمایی و به تو داده نمی شود و بهتر از آن در دنیا یا آخرت به تو داده می شود یا اجابت نمی شود برای چیزی که برای تو بهتر است و بسا چیزی را می طلبی که اگر به تو داده شود تباهی دین تو در آن است پس (بنا بر این) باید بخواهی چیزی که نیکویی آن برایت برقرار و آزار آن از تو بر کنار باشد (خلاصه بخواه آنچه را که موجب سعادت و خوشبختی همیشگی است) و (چون بیشتر در خواست ها مال و دارایی دنیا است در نکوهش آن می فرماید) مال برای تو نمی ماند و تو برای آن نخواهی ماند (در آخرت با تو نیست که سود بخشد و تو در دنیا نمی مانی که از آن بهره ببری).
بر حضر باش از این که شترهای طمع و آز تو را به تندی به آبشخورهای تباهی ببرند (بر اثر طمع و آز به دنیا و کالای آن مرتکب حرام مشو که به عذاب الاهی گرفتار خواهی شد) و اگر توانایی داری که بین تو و خدا بخشنده ای نباشد چنان خواه (آبروی خود پیش دیگری مریز) زیرا تو (از خوان دنیا) قسمت خویش را می یابی و بهره ات را می بری و اندک از جانب خداوند سبحان برتر و ارجمند تر است از بسیاری که از خلق او برسد هر چند همه از او است..
تدارک آنچه از تو بر اثر خاموشیت نرسیده آسانتر است از دریافتنت چیزی را که به سبب گفتارت از دست رفته (زیرا سخن در اختیار تو است تا زمانی که نگفته باشی و چون گفتی تو در اختیار آنی پس خاموشی از پر گویی بهتر است) و نگه داری چیزی که در ظرف است به استواری بند آن است (اگر بند مشک سست باشد آب می ریزد و از بین میرود هم چنین اگر بند زبان شخص محکم نباشد سخن بیجا از آن بیرون می آید و پشیمانی را سودی نیست) و نگاه داری آنچه در دو دست تو است نزد من بهتر است از خواستن آنچه در دست دیگری است (مال و دارایی داشتن بهتر از اسرافی است که شخص را به دیگری نیازمند سازد) و تلخی نا امیدی (درویشی) نیکوتر است از دست دراز نمودن به سوی مردم و کار با عفت و پاک دامنی خوبتر است از توان گری با گناه و بزه و مرد راز خود را بهتر نگاه می دارد (چون کوشش برای پنهان داشتنش از دیگری بیشتر است) و بسا کوشش کننده در چیزی است که او را زیان می رساند پر گو هرزه گو میشود و هر که (در کار دنیا و آخرت خویش) اندیشه نماید بینا و آگاه گردد با نیکوکاران بپیوند تا از ایشان باشی و از بدان جدا شو تا از ایشان نباشی بد خوراکی است حرام و ستم بر ناتوان زشتترین ستم است جایی که مدارات و همواری سختگیری و درشتی باشد سختگیری و درشتی مدارات و همواری است (آنجا که نرمی سود ندهد درشتی پسندیده است و آنجا که عقل به کار نیاید دیوانگی در آن شایسته است) بسا دارو درد و درد دارو گردد (گاهی مصلحت شخص در درویشی و بیماری است نه توانگری و تن درستی) و بسا پند دهد کسی که نباید پند دهد و پند خواسته شده خیانت کند (بسا دشمن خردمند و دور اندیش یا نادان به سود و زیانت تو را پند دهد و دوستت خیانت کرده راه نیکویی را به تو نشان ندهد) و بر حذر باش از اعتماد و بستگی به آرزوها زیرا آرزوها سرمایه ی احمقها و کم خردان است و خرد نگاه داری آزمایش ها است (خرد مند تجربه و آزمایش را از دست ندهد و بیخرد زود آنرا فراموش کند) و بهتر تجربه و آزمایشی که نمودی آن است که تو را پند دهد بشتاب هنگام فرصت داشتن پیش از آن که فرصت اندوه گردد هر جوینده ای (آنچه را می جوید) نمی یابد و نه هر مسافری باز آید (دل به دنیا مبند و فرصت از دست مده و برای آخرت توشه بردار که فرصت هموار به دست نمی آید و مسافر مرگ باز نگردد) و از جمله تباه کاری از دست دادن توشه (تقوا و پرهیزکاری یا صرف مال در شهوات و خواهش های نفس) و تباه ساختن آخرت است و هر کاری را پایانی است (خرد مند کسی است که اندیشه ی پایان کار نماید) آنچه برایت مقدر است زود به تو می رسد (این همه رنج مکش و دین و دنیای خویش تباه مگردان) بازرگان و سوداگر (که برای به دست آوردن مال و دارایی دریاها و بیابانها می پیماید) خود را در خطر و تباهی می اندازد و بسا (مال) اندک که برکت آن از (مال ) بسیار بیشتر باشد (آنچه پیشه ور پاکدامن به دست آورد خیر و برکتش در دنیا و آخرت بیشتر از دارایی توانگر بزه کار است).
سودی نیست در یاری کننده ی پست و خوار (زیرا او اگر توانا بود خود را از ذلت و خواری می رهاند) و نه در دوست متهم (به نفاق و دو رویی زیرا اعتماد به او نیست چون سود خویش جویند و از زیان دوست باک نداشته باشند) زمانه را آسان گیر و هموار دار مادامی که شتر جوان زمانه رام تو است و خود را به چیزی برای امیدواری به بیشی آن در خطر و تباهی میفکن (برای زیاد کردن مال و دارایی حرص مزن که به سختی گرفتار خواهی شد) و بر حذر باش از این که شتر سواریت سرکشی کند (بترس از لجاج و ستیزگی که در کار چنان گرفتارت نماید که نتوانی رهایی یافت) و وادار خود را در باره ی برادر (هم کیش و دوست) خود بر پیوستن هنگام جدایی او و بر مهربانی و دوستی هنگام دوری او و بر بخشش هنگام بخل و خود داری او و بر نزدیکی هنگام دوری نمودن او و بر نرمی هنگام درشتی او و بر عذر هنگام بد کاری او (خلاصه در برابر بدیهای او نیکی کن) به طوری که مانند آن باشد که تو او را بنده و او بر تو صاحب بخشش است و بر حذر باش از این که آن چه بیان شد در غیر جای خود به کار بری (با منافق چنین رفتار کنی) یا آنها را در باره کسی که لیاقت ندارد (او باش) به جا آوری (چون نیکی با منافق و نا اهل تخم در شوره زار افکندن است) با دشمن دوستت دوستی مکن که با دوست خود دشمنی کرده ای برای برادر (هم کیش و دوست) خود پند را خالص و بیآلایش گردان (جز رضای خدا در اندرز به او قصدی نداشته باش) خواه (اندرز تو نزد او) نیکو باشد یا زشت خشم را کم کم فرو بر (خود را نگاه دار) زیرا من آشامیدنی شیرینتر و گوارا تر از آن در پایان ندیدم و نرم باش در برابر کسی که با تو خشم و درشتی می کند زیرا (نرمی تو او را شرمنده سازد و) زود باشد که به تو نرمی کند (این در صورتی است که طرف اهل باشد وگرنه در برابر خشم او درشتی باید) و با دشمنت احسان و نیکی کن که آن شیرینتر از (یکی از) دو پیروزی (انتقام و به کیفر رساندن و گذشت و نیکی کردن) است (پیروزی با نیکی شیرینتر و سودمند تر است از پیروزی انتقام و این اندیشه ی اخیار و نیکان است ولی در نظر اشرار و بدان انتقام وقتل و غارت گوارا تر است) و اگر خواستی از برادر (همکیش و دوست) خود قطع کرده ببری پس جای مقداری از دوستیت را باقی گزار که آن دوست بتواند به آن باز گردد اگر روزی از روزها آن دوستی برای او پیش آید (هنگام دوری جستن یا زد و خورد با دوست هر سخنی به او مگو و هر کاری مکن بلکه جای آشتی باقی گذار تا در موقع پشیمانی هر یک از شما به کار آید) و هر که به تو گمان خیر و نیکی برد گمانش را راست پندار (چون تو را نیک دانسته و چشم نیکی به تو دوخته ترک خیر و نیکی ناروا است) و البته حق برادر را تباه مگردان به اعتماد و بستگی به دوستی که بین تو و او است که برادرت نیست کسی که حق او را تباه سازی و باید اهل بیت و نزدیکانت نسبت به تو بد بخت ترین مردم نباشند (به نزدیکانت ببخش و نیکی تو از دیگران سزاوارترند چنان که گویند چراغی که خانه را باید بر مسجد نشاید)و البته آشنایی نکن با کسی که از تو دوری جوید (چون آشنایی با کسی که نمی خواهد موجب سر شکستگی شخص و ستم کردن بر خود میباشد) و باید بریدن برادرت (همکیش و دوستت) بر پیوستن تو با او و بدی کردنش بر نیکی تو توانا تر نباشد (خلاصه هر چه اسباب جدایی فراهم سازد تو موجبان پیوستگی پیش آور) و باید ستم ستمگر بر تو بزرگ نیاید زیرا او به زیان خود (کیفری که برای ستمگران مقرر گشته) و سود تو (پاداشی که به شکیبای بر ظلم و ستم وعده شده)کوشش مینماید و پاداش کسی که تو را شاد گردانده آن نیست که تو او را اندوه گین سازی.
ای فرزندم بدان روزی دو گونه است روزی که تو آن را می جویی و روزی که تو را می جوید که اگر به سوی آن نرفته باشی به تو خواهد رسید چه زشت است فروتنی هنگام نیازمندی و تنگ دستی و ستم و سختگیری هنگام بینیازی (روش مردمان فرو مایه آن است که چون نیازمند باشند فروتنی کنند و چون بینیاز شوند درشت خویی و سرکشی نمایند و خدا وند در نکوهش آنان در قرآن کریم سوره ی ۷۰ آیه ی ۱۹ و ۲۰ و۲۱ میفرماید انسان حریص و نا شکیبا آفریده شده است چون او را زیان رسد بسیار بیقراری کند و چون خیر و نیکویی (مال و دارایی) به او رو آورد (از نفاق و بخشش در راه خدا) سخت خود را باز دارد. سود تو از دنیایت آن است که جای (همیشگی یعنی آخرت) خود را به آن اصلاح کنی (و غیر آنچه به کار بری یا بعد از خویشتن بگذاری به تو سود نرسانده دستگیری ننماید) و اگر زاری می کنی بر آنچه از دو دستت بیرون رفته پس زاری کن به آنچه به تو نرسیده است (همان طوری که زاری بر آن چه به تو نرسیده سودی ندارد و زاری از آنچه از دستت رفته بی فایده است بنا بر این بایستی به پیش آمد رازی بوده برای کالای دنیا افسرده نشد) دلیل آور بر آنچه که نبوده به آنچه که بوده است (از آنچه میبینی به آن چه ندیده ای پی بر تا از بینایان و کارآگاهان باشی) زیرا امور (دنیا) مانند یک دیگرند و باید از کسانی نباشی که پند دادن به آنها سود نرساند مگر هنگامی که به آزردن و رنجاندنشان بکوشی زیرا خرد مند به ادب و یاد دادن پند می آموزد و چهار پایان پی روی نمی کنند مگر به کتک اندوه هایی که به تو رو آورد با اندیشه های شکیبایی و نیک باوری (به خدای تعالا) از خود دور کن (به آنچه خدا خواسته تن ده که سعادت و نیکبختی تو در آن است) هر که راه راست و میانه را بگذاشت از حق دوری گزیده و به خود ستم روا داشته است دوست به منزله ی خویش است (آنچه در باره ی خویشاوند رعایت میکنی در باره ی او نیز باید به کار بری)دوست کسی است که نهانیش راست باشد (آن چه در حضور اظهار مینماید در غیاب هم چنان کند وگر نه منافق و دو رو است که به مصلحت خود دوست جلوه می نماید) و هوا و خواهش شریک کوری است (همان طور که نابینا چیزی نمی بیند شیفته ی هوا هم به کور دلی نیک و بد و سود و زیان خویش نشناسد بسا دور نزدیک تر از نزدیک و بسا نزدیک دورتر از دور است (بسا بیگانه سود رساند و خویشاوند زیان) و غریب و دور از وطن کسی است که او را دوست نبوده (هرچند در وطن باشد) کسی که از حق (گفتار راست و کردار درست) بگذرد راهش تنگ است (کنایه از این که راه حق راهی است فراخ و آسان با نشانه های هویدا و راه باطل راهی است تنگ و ترسناک) و هر که بر قدر و مرتبه ی خویش سازش داشته باشد برای او پاینده تر می ماند و استوارترین سبب و ریسمانی که فرا گرفته و به آن چنگ زنی سببی است که بین تو و خدا باشد (هر که به ریسمان خدا چنگ زند از هر کسی بینیاز گردد) و هر که در باره ی تو بی پروا باشد (سود و زیانت را یکسان شمارد) دشمن تو است گاه باشد که به دست نیامدن دریافتن است هنگامی که طمع و آز تباه کننده باشد (بسا شخص به چیزی طمع دارد که باعث زیان و بدبختی او است و نا امیدی از آن چیز مانند آن است که دریافته است) هر رخنه (زشتی) آشکار نمی گردد (سزاوار نیست آشکار نمایی) و هر فرصتی دریافته نمی شود (پس آن را غنیمت شمار و از دست مده) و بسا بینا (خردمند) که در راه راست خود خطا کند و کور (بیخرد نادان) که راه رستگاریش را بیابد (بدان کار به عقل و تدبیر نیست بلکه به توفیق خداوند است پس به رإی و اندیشه و بینایی خود مغرور نبوده و در کارها به حق تعالا اعتماد داشته باش) بدی را به تإخیر انداز زیرا هر زمان بخواهی به سوی آن میتوانی بشتابی و (سود) بریدن و جدایی از نادان برابر است با پیوستن به خردمند هر که زمانه را ایمن و آسوده پندارد زمانه به او خیانت کند و هرکه آن را بزرگ شمارد او را ذلیل و خوار گرداند (پس خردمند کسی است که از آن ایمن و آسوده نبوده و دل به آن نبندد و آن را خوار شمارد تا هر بدی که بیند برخلاف توقع نداند) هر که تیر بیندازد به نشانه نمی رسد (هر که کوشش نمود و به مقصود نرسید نباید اندوه به دل راه دهد بلکه به خواسته ی خدا و مقدر او باید رازی باشد) هرگاه (اندیشه و کردار) پادشاه تغییر کند (اوضاع و احوال) زمانه تغییر مینماید(ابن ابی الحدید مینویسد انوشیروان عمال و کارگردانان مملکت را گرد آورد و در دست خود مرواریدی میگردانید پس گفت هر که بگوید چه چیز به مزروعات مملکت بیشتر زیان می رساند این مروارید را در دهن او قرار دهم یکی گفت آمدن ملخ دیگری گفت نرسیدن آب دیگری گفت نیامدن باران دیگری گفت وزیدن باد جنوب و نوزیدن باد شمال یعنی اختلاف هوا آنگاه به وزیر خود گفت تو بگو که گمان میبرم عقل تو با عقل همه ی رعیت برابری کند یا افزون باشد وزیر گفت تغییر اندیشه ی سلطان در باره ی رعیت و تصمیم به بد رفتاری و ستم بر آنان انوشیروان گفت آفرین به این هوش که پدران و اجداد من تو را شایسته دانسته اند و آن مروارید را در دهن وزیر نهاد) پیش از راه از همراه و پیش از خانه از همسایه بپرس.
بپرهیز از این که سخن خنده آور بگویی هر چند آن را از دیگری نقل کنی (چون موجب کوچک شدن شخص پیش مردم است) و برای هر یک از زیر دستان و کار کنان خود کاری تعیین کن تا (اگر آن را انجام نداد) او را نسبت به همان کار مؤاخذه و باز پرسی کنی زیرا این روش سزاوار تر است تا این که کارهایت را به یکدیگر واگزارند و خویشانت را گرامی دار زیرا آنان بال و پر تو هستند که با آن پرواز می کنی و اصل و ریشه ی تو می باشند که به ایشان باز می گردی (از آنان کمک گرفته و به آنها سرفرازی) و دست (یاور) تو هستند که با آن (بر دشمن) حمله می کنی (و پیروز می گردی)…
پایان بخشهایی از نامه ی ۳۱ نهج البلاغه از امام علی (ع)
دیدگاهتان را بنویسید