چگونه می توان با کودک درون ارتباط برقرار کرد؟

فهرست مطالب
چگونه می توان با کودک درون ارتباط برقرار کرد؟
مباحث مربوط به کودک درون توسط کارل گوستاو یونگ آغاز شد، نابغه ی دنیای روانشناسی که از پایه گذاران روانشناسی نوین است.
آنچه که یونگ پیدا کرده بود رفتاری کودکانه در عمق رفتار بزرگسالان بود، اما هنوز راجع به آن هیچ نظر مشخصی نداشت.
بعدها روانشناس بنام امــِت فاکــس از واژه کودک کنجکاو استفاده کرد، چارلز وایتفیلد کلمه کودک درونی را مورد استفاده کرد و سپس در اریک بــرن در تحلیل رفتارش جایگاهی ویژه، مشخص و طبقه بندی شده به کودک درون داد.
کودک درون، بخش شاد درون ماست، بخشی که اکثر ما گمش کرده ایم، بخشی که به ما انرژی و انگیزه و نیروی حیات می بخشد و زندگی ما را سرشار از طراوت و حس ناب زیستن می کند!
کودکی خود را به یاد دارید؟ زمانی که همه چیز زیبا و مانند قصهها بود و شما را غرق شگفتی میکرد؟ متاسفانه خواستههای ما از زندگی مانند کار، روابط انسانی ، پول و سلامتی باعث میشود تا همه ما کمکم این حس شگفتیساز را از دست بدهیم. اما این به معنای نابودی این احساس نیست!
در اینجا ۸ روش برای بازیافتن آن ارائه میکنیم:
۱ – خود را در شرایط ناآشنا قرار دهید.
آلیسون گوپنیک، نویسنده کتاب ((کودک فلسفی)) – کتابی در خصوص معنای عشق و حقیقت و… از نگاه کودکان – پروفسور فلسفه در دانشگاه کالیفرنیای برکلی میگوید: مغز کودکان مانند پلاستیک است.
یعنی دائما درحال ایجاد روابط جدید به میزان زیاد هستند. او میگوید: برای اثبات این امر، میتوانید در سنین بالا هم با قرار دادن خود در شرایط ناآشنا و انجام فعالیتهای جدید خاصیت پلاستیکی مغز خود را فعال کنید (اما نه به اندازه دوران کودکی).
کافیست کارهایی انجام دهید که حقیقتا و واقعا برایتان تازگی دارد.
مثل یادگیری یک زبان جدید، یادگیری نواختن یک ساز یا مسافرت! گوپنیک میگوید: با مسافرت به اماکن جدید، شناخت شما از محیط کمتر میشود؛
ممکن است گم شوید، زبان آنجا را نمیدانید. در نتیجه، شما احساس میکنید که تمامی این اطلاعات جدید را یکباره دریافت میکنید، همانطور که کودکان دنیا را میشناسند.
۲ – یادگیری ماجراجویانه را در پیش بگیرید، نه یادگیری بهره ورانه !
گوپنیک میگوید: در بزرگسالی ما سعی در حل کردن مشکلات کنونی خود داریم. کودکان و نوجوانان مشکلی ندارند، از این جهت انرژی آنها صرف کشف موضوعات جدید میشود.
این تفاوت بین یادگیری ماجراجویانه یعنی یادگیری برای یادگرفتن و یادگیری بهره ورانه یعنی یادگیری برای استفاده بردن است.
تجربههای جدید صرفا برای لذت تجربه، شما را وادار به تفکر در خصوص موضوعات مختلف میکند.
۳ – عادات خلاقانه داشته باشید!
مشکل است که انسان وقتی اغلب اوقات درگیر کار در بیرون و در خانه است، احساس کنجکاوی و عدم دغدغه داشته باشد.
به همین دلیل باید به نوعی برنامهریزی کنیم تا هر روز لحظاتی را برای انجام فعالیتهای تقویت کننده خلاقیت اختصاص دهیم.
گابریل برن استاین، نویسنده کتاب معجزات اکنون و نویسنده HuffPost میگوید: هرچه ما تجارب خلاقانه جدیدی بدست آوریم، بیشتر با کودک درونمان در ارتباط خواهیم بود.
خلاقیت به ما آزادی برای خود بودن و حس رهایی میدهد.
۴ – بنگرید!
دنیای بزرگی اطراف ماست، اما خیلی راحت میتوان با پریدن از یک فعالیت به دیگری از آن غافل شد. اینگونه نباشید!
برن استاین میگوید: با بزرگتر شدن، فراموش کردم که به آسمان نگاه کنم.
من روز خود را با نگاه کردن به صفحه تلفن همراهم شروع میکردم و از یک کار به سوی دیگری میشتافتم و این امر باعث شد تا زندگی را فراموش کنم! از کودکان یادبگیرید که استاد لذت بردن از اطرافشان هستند!
گاه و بیگاه مکثی کنید تا تمامی آنچه در اطرافتان در جریان است را ببینید.
۵ – با کودکان وقت بگذرانید.
گوپنیک میگوید: من یک نوه دو و نیم ساله دارم و وقتگذرانی با او باعث میشود بفهمم دنیا چقدر زیبا و پر محتواست.
درست است که به عنوان سرپرست کودکتان، همواره چنین فرصتهایی برایتان وجود ندارد، اما وقتی که فرصت داشتید “مکثی کنید و از آرامش بودن در کنا ر کودکان لذت ببرید.” گوپنیک میگوید: از این فرصت استفاده کنید!
او میگوید: بشمارید و ببینید یک کودک ۲ تا ۴ ساله طی ۵ دقیقه چند آزمایش انجام میدهد. اگر من میتوانستم این مقدار کاوش را طی یک سال انجام دهم، تبدیل به یک دانشمند میشدم.
۶ – هر روز یک کار را با تمرکز کامل انجام دهید!
لزلی بکر فلپس، روانشناس میگوید: تمرکز به شما کمک میکند تا کاملا در لحظه باشید. این یکی از چیزهایی است که بزرگسالان در کودکان تحسین می کنند.
“آنها با تمام وجود غرق در تجارب خود هستند و برای پذیرش نتایج آن آماده اند!” یا آنگونه که برن استاین میگوید: “کودکان نگران گذشته و آینده نیستند، در زمان حال شما حقیقتا میتوانید زندگی را تجربه کنید.”
بکر فلپس میگوید: نیازی نیست این کار خیلی زمانبر و رسمی باشد.
توجه خود را برای چند لحظه به نفسهای خود جلب کنید، چند قدم راه بروید و به حرکات و احساسات بدنتان توجه کنید،یک هویج را قاچ کنید و به حرکت چاقو روی آن و دستانتان توجه کنید.
۷ – روزی یک کار را تنها برای اینکه دوست دارید، انجام دهید!
بکر فلپس می گوید: برقصید، برنامه تلویزیونی دلخواهتان را ببینید، با دوستانتان بگردید.کودکان همواره مشغول انجام کارهایی هستند که دوست دارند.
شما هم از آنها پیروی کرده و روزانه یک کار را برای دل خودتان انجام دهید! با خواسته های خود در ارتباط باشید تا تجارب و یافتههای جدیدی بدست آورید.
۸ – نکات مثبت را بنویسید!
کودکان از اتفاقات کوچکی که برایشان میافتد شگفتزده میشوند و تا روزها آن را به یاد داشته و برای والدینشان تعریف میکنند.
از تفریح خود در پارک میگویند و یا از نکته خندهداری که یک نفر در مدرسه گفته بود. این کار برای یادآوری اتفاقات خوبیست که روزانه برایتان پیش میآید.
بکرفلپس میگوید: هرشب ۳ تجربه ی مثبتی که در طول روز داشتید را بنویسید. این کار میتواند به مهمی فارغ التحصیلی یا به سادگی دیدن پروانهای بر روی یک گل باشد!
انواع کودک درون و خصوصیات آنها
کودک درون آن بخش از وجود ماست که دوست دارد کودکی کند؛
یعنی اینکه درست مثل یک بچه سرزنده و با هیجان باشد. کودک درون ماست که ما را وا میدارد شعر بگوییم، شوخی کنیم، در هپروت تخیلاتمان سر کنیم و بچه بازی در بیاوریم.
کودک درون ماست که قهر میکند.
کودک درون در هر شخص بالغ و بزرگسالی وجود دارد. در حافظه یا ناخودآگاه ما وجود دارد زیرا هر کدام از ما خاطرات تلخی از گذشته داریم که انگیزه فعلی و آینده ما را شکل می دهد.
او به رویاها یا خیال بسیاری از ما می آید. ما می توانیم به وضوح مجسم کنیم که این کودک چه شکلی است، چه احساسی دارد و چگونه عمل می کند.
انواع کودک درون
ما ۲ نوع کودک درون داریم:
کودکسازگار و کودک طبیعی.
اما کودک سازگار اصلا چیز خوبی نیست چون که کاملا تحت تاثیر والد است؛
یعنی نوعی از کودکیکردن که والدین آدم دوست دارند و کاملا تحت سلطه است.
یادتان باشد که کودک طبیعی کاملا شاد و سرحال و بشاش است و اگر هم پرخاشگری میکند،
بههرحال خودش است اما کودک سازگار فقط دارد دیکته والدین خودش و جانشینان والدیناش در اجتماع ( از معلم گرفته تا همسر) را اجرا میکند و فقط هدفش مقبولبودن است.
بالغ درونبخش بهاصطلاح عاقل شخصیت ماست؛ بخشی که تصمیمهای منطقی میگیرد،
با دیگران رابطه محترمانه برقرار میکند و کلا واقع گراست. ما اوقاتی که داریم مثل بچه آدم یک بحث منطقی را با دیگران راه میاندازیم، به بخش بالغ درونمان راه دادهایم.
آدمهایی که به منطقی بودن مشهور هستند، به بالغ درونشان خیلی راه میدهند.
والد درونهرچه پیشداوری، تعصبات و باورهای خشک در کله مبارک شماست، برای همین والد درونتان است. تمام باید و نبایدها و دستورالعملهای بیچون و چرای وجودتان از جانب والددرون صادر میشود.
والد درون هم در رابطه با خود آدم و هم در رابطه با دیگران ۲تا کار میتواند انجام دهد؛ اولی این است که کنترل کند؛
یعنی اینکه هی به آدم سخت بگیرد، اذیت کند و گیر بدهد. اما والد دوم برعکس است؛
یعنی اینکه از تو و تصمیماتات حمایت کرده و تو را نوازش میکند. کودک، بالغ و والد در رابطههای اجتماعیحالا سؤال این است که این کودک، بالغ و والد به چه دردی میخورند.
اولی این بود که بعضی از انواع شخصیت را میتوان با آن توجیه کرد.
دوم اینکه کلا اریک برن میگوید آدم بهتر است در شرایط مختلف به تمام جنبههای شخصیتاش راه دهد و سوم هم اینکه این سه بخش از شخصیت میتواند ما را در درک روابط انسانی کمک کند. چطور؟
اریک برن میگوید وقتی که ۲ تا آدم رو بهروی هم قرار میگیرند، انگار دو شخصیت ۳ بخشی روبهروی هم قرار گرفتهاند.
هر کسی یک جنبه از این سه بخش را وارد رابطه میکند. او میگوید ما در سادهترین شکل میتوانیم ۶ نوع رابطه اجتماعی داشته باشیم
۱– کودک – کودکوقتی که شما دارید با دوستان آب بازی میکنید ، وقتی که شروع میکنید به تعریف جوک و اساماس خواندن برای همدیگر و وقتی با هم شوخیهای پاستوریزه میفرمایید، دارید وارد یک رابطه کودک – کودک میشوید.
۲– بالغ – کودکانی هم وقتی است که یک طرف رابطه دارد با منطقاش حرف میزند و میخواهد تصمیمات منطقی بگیرد اما طرف مقابل هی میخواهد قضیه را عاطفی کند و با گریهکردن و لوسبازی و نازکشیدن، بازی را به نفع خودش تمام کند.
۳– بالغ – بالغ در این رابطه هم ما و هم طرف مقابلمان منطقی هستیم و همه چیز مطابق منطق پیش میرود و عاطفه دخالتی در رابطه ندارد.
مثلا وقتی که ما با استادمان در مورد یک مفهوم آماری حرف میزنیم ، احتمال دارد این بازی را راه انداخته باشیم.
۴– والد – کودک تا حالا هر دو طرف بخشهای مشابه شخصیتشان را میگذاشتند وسط اما امان از وقتی که یک نفر یک بخش از شخصیتاش و دیگری یک بخش دیگر را میآورد توی میدان.
در رابطه والد- کودک، یک طرف رابطه، نقش پدر و مادر را بازی میکند و نفر دیگر میرود در لاک کودکیاش.
در بدترین حالتش (و متاسفانه رایجتریناش) والد جنبه سختگیرش را میآورد وسط و هی امر و نهی میکند و کودک بخش سازگارش را و هی میگوید (چشم، چشم، شما درست میفرمایید.)
اما رابطه والد- کودک همیشه اینقدر هم وحشتناک نیست؛ کافی است که والد جنبه حمایتگرش را وارد کند و (کودک) طرف مقابل، خودش را لوس کند.
در این حالت چیزی شکل میگیرد که (اریک برن) اسمش را گذاشته (نوازش) و معتقد است که همه ما آدمها به نوازشکردن و نوازششدن احتیاج داریم.
۵- بالغ – والداین رابطه هم خیلی رایج است؛ یعنی وقتی یک طرف دارد با منطق رفتار میکند یا حرف میزند اما طرف مقابل شروع میکند به انتقادهای سختگیرانه، خندیدن و مسخرهکردن و هرهبازی.
مثلا تصور کنید یک نفر دارد سخنرانی میکند که یکدفعه یک نفر از وسط جمع شروع میکند به بلند بلند خندیدن و انتقادکردن و مسخرهکردن سخنران.
۶– والد – والد در بازی والد- والد هر دو طرفمان میخواهیم ژست یک بزرگسال چیزفهم را بگیریم.
اگر والد حمایت کنندهمان وسط باشد، مثالش میشود حرف زدن درمورد آب و هوا و تایید همدیگر و گفتن (به به! به به!) به هم.
اما خدا نکند والد کنترلکننده بیاید وسط؛ آن وقت است که دعوا شروع میشود و هرکس میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند.
حمایت از کودک درون
ما به صورت نوزادی آسیب پذیر به دنیا می آییم. در نتیجه از نظر جسمی و عاطفی باید مورد توجه قرار بگیریم. اگر چه ما جسماً رشد می کنیم و بزرگ می شویم، ولی آن موجود کوچک حساس و شکننده درونی هرگز ناپدید نمی شود.
کودک درون حضوری قدرتمند دارد و در کانون هستی ما به سر می برد. درون هر فرد بالغ، کودکی فریاد میزند:”بگذار نمایان شوم.”
جان براد شاو می گوید:
« در خصوص نقش کودک درون، سه نکته حایز اهمیت وجود دارد: سرعت تغییر افراد در هنگام مواجهه با این امر، عمق این تغییر و بالاخره توان و میزان خلاقیت ناشی از التیام جراحات گذشته کودک دورن»
ما ابتدا جهان را از دریچه چشمان یک بچه کوچک نگاه می کنیم.
بعدها این کودک درون، بدون توجه به اینکه چقدر از نظر ظاهری رشد کرده و قدرتمند شده ایم، در طول زندگی با ما خواهد بود.
اگر کودک آسیب پذیر ما آزرده، رها، شرمگین و یا فراموش شود، باز هم دود، اندوه و خشم او همواره با ما خواهد بود.
«به عقیده برادشاو همین کودک آزرده و فراموش شده درون، منشاء اصلی بدبختی های بشر است».
احیاء کودک درون عبارتست از بازگشت به گذشته ها، مرور مراحل رشد و پایان دادن به کارهای ناتمام.
همه ی ما بارها چنین جملاتی را شنیدهایم که «برای تجربه کردن عشق واقعی، باید اول از خودمان شروع کنیم؛
باید اول خودمان را دوست داشته باشیم.»
اما در جهانی که بسیاری از عرفا عشق را علت وجودی آن میدانند،
ما میپذیریم و میآموزیم که به خانواده، به آشنایان، به خانهمان، به شهر و کشورمان، به حیوانات، به طبیعت و به همه چیز عشق بورزیم غیر از خودمان و به کل یادمان میرود که ما هم از جمله اجزای همین عالمیم و سزاوار عشق…
سوءتفاهم نشود؛ عشق به خود با خودخواهی و خودپسندی فرق دارد.
عشق به خود یعنی خشنودی از آنچه هستیم، نه اینکه همه چیز را برای خود بخواهیم، آن هم به هزینه دیگران. عشق به خود برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری و زمینهساز اعتماد به نفس است.
برای داشتن روانی سالم و برای تبدیل شدن به انسانی کامل، باید از عشق به خود شروع کنیم.
اینکه بخواهیم خود را کاملا بشناسیم اصلا کار آسانی نیست اما از آن سختتر، یاد گرفتن این مهارت است که چهطور خود را دوست داشته باشیم، مخصوصا اگر کودکی سختی را پشت سر گذاشته باشیم
اما برای شروع، بد نیست این نکات را به کار ببندید:
دیگران دوستم دارند چون…
شما چه خصوصیات مثبتی دارید که باعث میشود دیگران از شما خوششان بیاید؟ جواب دادن به این سوال شاید برای خودتان سخت باشد، پس بد نیست آن را از اطرافیانتان بپرسید.
از دوست، همسر، برادر، همکار، پزشک معالج و خلاصه هر کسی که شما را از نزدیک میشناسد.
از آنها بخواهید به چند خصوصیت دوستداشتنی در مورد شما اشاره کنند. سپس، این موارد را به دقت یادداشت و فهرستی از آنها تهیه کنید.
این اولین قدم است برای اینکه یاد بگیرید چهطور خودتان را دوست داشته باشید.
اگر به هر دلیلی نمیخواهید چنین حرفهایی را مستقیم و چهره به چهره بشنوید، میتوانید از اطرافیانتان خواهش کنید تا مواردی را که به ذهنشان میرسد برایتان روی کاغذ بیاورند یا حتی مثلا روی پیغامگیر تلفنتان بگذارند.
خلاصه، فهرست که آماده شد، بارها و بارها آن را بخوانید یا بشنوید حتی اگر فکر میکنید یک یا چند تا از این موارد نمیتواند در شما وجود داشته باشد،
به آن دوست یا همخانواده اعتماد کنید و حرفش را بپذیرید. در شرایط بحرانی، وقتی که افکار آزاردهنده مغزتان را اشغال میکند، وقتش است که سراغ آن فهرست بروید تا بدانید چه آدم دوستداشتنیای هستید.
خودم را دوست دارم چون…
حالا وقت آن است که از خودتان بپرسید: «چه چیزهایی در من هست که خودم از آنها خوشم میآید و به آن افتخار میکنم؟»
به این ترتیب، به زودی فهرستی خواهید داشت از آنچه در وجود خود میپسندید. با خودتان صادق باشید.
از طرف دیگر، سعی نکنید بیخود شکستهنفسی کنید. کاری هم به افکار منفی که در لحظه تهیه فهرست در مغزتان ظاهر میشود و میخواهد توی ذوقتان بزند نداشته باشید.
سعی کنید آنها را کنار بزنید حتی اگر نمیتوانید خصوصیات مثبت خود را سراغ بگیرید، سعی کنید خصوصیات مثبت دوستان و اطرافیانتان را به خاطر بیاورید. بعد، ببینید آیا مواردی از این فهرست در شما هم هست یا نه.
دفترچه ی مخصوص
حالا که فهرست آماده شد، آنها را در یک دفترچه بهخصوص یا روی چند کارت یادداشت کنید.
این دفترچه باید تا جایی که میشود، زیبا و متمایز باشد. چیزی باشد که با اشتیاق به سراغ آن بروید و از دیدنش کیف کنید.
حالا هر وقت که افکار منفی به سراغتان آمد و شروع کردید به انتقاد از خودتان، دفترچه زیبای خود را بیرون بیاورید.
هر وقت کسی چیزی به شما میگوید که افکار منفی را در سرتان به جنب و جوش وادار میکند، دفترچه به دادتان خواهد رسید.
جدای از این موارد، بد نیست وقت و بیوقت، دفترچه خود را بخوانید و فهرست را در ذهنتان به جریان بیندازید.
شاید اولش احمقانه به نظر برسد اما تداوم این کار اثر فوقالعادهای دارد.
حتما زیاد شنیدهاید که یک جمله منفی یا تحقیرآمیز که به دفعات خطاب به کودک گفته میشود، به مرور زمان در ذهن او نقش میبندد و تاثیرش را بالاخره میگذارد.
پس، حالا وقت آن است که عکس آن رفتار کنید و خطاب به کودک درون خود جملاتی ستایشآمیز و در عین حال، واقعی را بگویید تا اثر جادوییاش را احساس کنید.
بهانهای برای ستایش روزانه
ما با این ذهنیت بزرگ میشویم که ستایش کردن از خود، کاری خودخواهانه و نادرست است اما اشتباه نکنید.
اینکه خود را بابت یکی از خصوصیات مثبت خود بستایید، به معنی خودپسندی و غرور نیست.
با این کار، شما به ارزش وجودی خود واقف میشوید و آن را تکریم میکنید.
وقتی ما خودمان را دوست داشته باشیم، شادتریم و میتوانیم این شادی را به دیگران منتقل کنیم.
پس هر روز به یکی از خصوصیات مثبتتان یا به کار خوبی که امروز کردهاید، فکر کنید. کاری که باعث شده شما یا دیگران حس خوبی پیدا کنید.
اصلا هم مهم نیست که این کار چهقدر کوچک یا چهاندازه بزرگ است. بابت این کار خوبی که کردهاید، خودتان را تشویق و ستایش کنید.
درست همان طور که اگر یک دوست، کاری مشابه را انجام داده بود او را ستایش میکردید.
شما به جای دوستتان
چشمان خود را ببندید و شخصی را که خیلی دوست دارید و مورد اعتمادتان است در نظر مجسم کنید.
شخصی را که مطمئن هستید او نیز شما را دوست دارد. به تمام آن خصوصیاتی که در وجود این دوست تحسین میکنید، فکر کنید.
ببینید که این کار چهطور شما را سرشار از روحیه و نشاط میکند.
حالا برعکس رفتار کنید. خودتان را به عنوان همان دوست در نظر مجسم کنید و با همان عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید.
به عشقی که آنها به شما دارند، اعتماد کنید. همانطور که یک دوست از روی مهر و رافت به شما نگاه میکند، به خودتان نگاه کنید
حتی اگر شده این حالت فقط چند ثانیه به طول بینجامد. حالا اجازه بدهید آن عشق در وجودتان جریان پیدا کند، عشقی که شما به عنوان یک رفیق نسبت به خودتان دارید.
بگذارید این گرما در شما جاری شود. این حس را به خاطر بسپارید و بعدها هم دوباره به همین شکل آن را در خود بیدار کنید.
جعبه کوچک خوبیهای من
هر بار که کسی شما را مخاطب قرار میدهد و چیزی درباره شما میگوید که از شنیدن آن احساس رضایت میکنید، آن را بلافاصله یادداشت کنید یا به ذهن بسپارید و در موقعیتی مناسب آن را جایی بنویسید.
بد نیست جعبه کوچکی داشته باشید و برای آن اسمی انتخاب کنید.
مثلا: «جعبه کوچک خوبیهای من.» میتوانید این جعبه را با سلیقه خود تزیین کنید. وقتی به خانه رسیدید، آن یادداشت را در جعبه بگذارید.
دایم از این یادداشتها تهیه کنید و داخل جعبه بریزید و هروقت که نیاز به تجدید قوا داشتید، آنها را بخوانید.
به خودتان تسلی دهید.
اگر بابت کاری که کردهاید یا حرفی که زدهاید، از خودتان شاکی هستید و دارید خودتان را ملامت میکنید، سعی کنید بفهمید این انتقاد واقعا از کجا ناشی میشود.
منظور یک پاسخ سطحی نیست بلکه باید ببینید ریشه این انتقاد کجا است.
آیا از چیزی میترسید؟
آیا احساس ناامنی میکنید؟
آیا واقعا فکر میکنید کار اشتباهی مرتکب شدهاید یا اینکه این صداهای انتقادآمیز دارد از گذشته دور و از کودکی شما بلند میشود؟
سعی کنید با کودک درونتان که دارد آنگونه رفتار میکند، ارتباط برقرار کنید و دقیقا گوش کنید و ببینید چه میگوید و چه میخواهد. آن کودک را در آغوش بگیرید و به او اطمینان خاطر بدهید
که او کار بدی نکرده و شما همچنان او را دوست دارید.
عشق از درون شما سرچشمه میگیرد.
اگر آن طور که باید در دوران کودکی مورد محبت قرار نگرفتهاید یا خانوادهای نامهربان داشتهاید، چه بسا همچنان در بزرگسالی نیز به دنبال پدر و مادری باشید که نسبت به شما مهر و عطوفت نشان بدهند؛
همان مهر و عطوفتی که در مقام یک کودک از آن محروم ماندهاید اما این عشق و علاقهای که در کودکی نصیبتان نشد، دیگر از طرف والدین متوجه شما نخواهد شد.
شاید سخت باشد اما اگر بهرغم نامهربانیها، تاکنون دوام آوردهاید و راه خود را در زندگی هموار ساختهاید، پس شما قادرید به خودتان به عنوان منبع عشق و عطوفت نگاه کنید
و محبتی را که در گذشته از شما دریغ شده، از درون به خودتان برگردانید، با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید؛ کودکی که مستحق برخورداری از تمام عشق و عطوفت شما است.
چند دقیفه ای با کودوک درون تان ارتباط برقرار کنید
“دکتر کاپاچیونه” تجربه ی کودک درون را تجربه ی ” حال و هوای کودک ” می نامد چون وقتی وارد این حال و هوا می شویم، مثل یک کودک رفتار می کنیم.
شاید حتی خودمان هم آگاه نباشیم اما دیگران معمولا” در این لحظات آن را در چهره و چشمان و جسممان می بینند و در رفتارمان آن را مشاهده می کنند.
حالا این روزها که مدام در فضای مجازی سیر می کنیم و همه لحظاتمان مجازی شده ، کمتر سراغ کودک درونمان را می گیریم و اصلا فراموش کرده ایم
یک وقت های هم باید به آن توجه کنیم ، محبت کنیم و به نیازهایش پاسخ دهیم…که اگر به نیازهایش پاسخ ندهیم با مشکلات جسمانی و روانی از جمله افسردگی و اضطراب مواجه می شوید …
حالا چند دقیقه ای موبایلتان را کنار بگذارید و از این دنیای مجازی دور شوید تا ما روش هایی برای آشتی با کودک درونتان به شما آموزش دهیم:
۱. وقتی دلتان گرفت، گریه کنید. هرگز جلوی خودتان را نگیرید که گریستن نشانه انسان بودن شماست ، به علاوه، کودک درونتان نیز آرام خواهد شد.
۲. دفترچه یادداشت شخصی داشته باشید و احساسات خود را یادداشت کنید و هر چند وقت یکبار به آن سر بزنید.
۳. همراه با موسیقی سالم، حرکات منظم و شاد انجام دهید. حرکات بدنی کودک درونتان شما را به وجد می آورد و به این ترتیب شما برای بقیه روز سوخت روانی کافی خواهید داشت.
۴. وقت خود را با کسانی بگذرانید که به آنها علاقمندید و از بودن با آنها لذت می برید. به این ترتیب کودک درونتان احساس امنیت و آرامش بیشتری خواهد کرد. چند دقیقه ای به دور از شبکه های اجتماعی با کودک درونتان خلوت کنید!
۵. اتاقتان را آنطور که دلتان می خواهد تزئین کنید. حتی اگر برای دیگران خنده دار بنظر می رسد، چندان مهم نیست.پرده ها، رنگ دیوار و اشیا و لوازم، تابلوها و روتختی را با سلیقه خودتان انتخاب کنید.
۶. گاهی اوقات زیر نور شمع شام بخورید و اگر موسیقی ملایمی نیز پخش شود، فضا رویایی تر خواهد شد.
۷. زیر باران قدم بزنید و چتر را فراموش کنید، بگذارید خیس شوید و به یاد سالهای خردسالی به کودک درونتان نشان دهید که برای او اهمیت قائل هستید.
۸. به حس ششم و شهود خود احترام بگذارید. برای مثال، اگر ته دلتان به انجام کاری راضی نیستید، آن را انجام ندهید یا در تصمیم گیری ها به ته قلبتان هم نگاهی بیندازید که کودک درونتان آنجا نشسته است.
۹. وقتی نقاشی می کشید، از تخیل خود کمک بگیرید و طرحهای تخیلی بکشید و آنها را با رنگهای دلخواه خود رنگ نمایید. مطمئناً کودک درونتان در انتخاب رنگها به شما کمک خواهد کرد.
۱۰. به تماشای طلوع و غروب بنشینید و با خود بگویید: این ممکن است آخرین طلوع یا غروب خورشید باشد که به نظاره نشسته ام و این تجربه ای “ناب” برای کودک درونتان خواهد بود.
۱۱. آراسته باشید و آرایشی که دلتان می خواهد، داشته باشید. اگر به ته دلتان رجوع کنید، او به شما خواهد گفت که چه سبک آرایشی را می پسندد.
۱۲. از انتقاد نسبت به خود دست بردارید. در چنین لحظاتی کمی درنگ کنید ، شما در حال شلاق زدن به کودک درونتان هستید، شلاق را دور بیندازید و با او مهربان باشید.
۱۳. وقتی زیر فشار هستید و استرس دارید، به کتابهای داستان کودکان پناه ببرید. این کار لذت بخش کودک درونتان را آرام خواهد ساخت. چند دقیقه ای به دور از شبکه های اجتماعی با کودک درونتان خلوت کنید!
۱۴. از تفریحهای گذری و کوتاه غافل نشوید. مانند تاب خوردن در یک پارک یا خوردن یک فنجان چای داغ در زمستان، آن هم وقتی هوس نوشیدن آن را می کنید که اینکار یعنی پاسخ دادن به ندای کودک درونتان!
۱۵. هیچ چیز مانند اسب سواری و دوچرخه رانی کودک درونتان را به وجد نمی آورد، امتحان کنید.
۱۶. دردهای جسمانی فریاد خفه شده کودک درون شماست. پس علاوه بر درمانهای جسمانی، برای رابطه خود با وی فکری بکنید.
با یک تست روانشناسی از سلامتی کودک درون خود آگاه شوید.
اگر شما فردی سختگیر هستید و از زندگی لذت نمیبرید یا با دیدن فیلمهای کمدی نمیخندید و همه آنها را مضحک میپندارید.
بدانید که به احتمال زیاد کودک درون شما مریض است و برای رهایی از این قبیل مشکلات که به دلیل بیماری این کودک در شما شکل گرفته، کافی است برای بهبود وضعیت کودک درونتان قدمهایی محکم و آگاهانه بردارید.
برای اینکه بتوانید از سالم یا بیمار بودن کودک درونتان مطلع شوید به سوالات زیر پاسخ دهید تا وضعیت سلامت کودک درونتان را بسنجید.
ردیف عبارت: با «بلی» یا «خیر» پاسخ دهید.
۱ هنگامی که در صدد انجام کاری جدید بر میآیم، احساس ترس و نگرانی میکنم.
۲ به ندرت درباره جملات نامفهوم که درکشان برایم آسان نیست از دیگران سؤال میکنم.
۳ در اعماق وجودم احساس میکنم که ایرادات بسیاری دارم که نمیتوانم حذفشان کنم.
۴ برای شروع هر کاری با مشکلات زیادی مواجه میشوم.
۵ معمولاً برای پایان دادن به کارهایم مشکل دارم.
۶ همواره خودم را به علت بی کفایتی سرزنش میکنم.
۷ کمال گرا هستم و رسیدن به هیچ موفقیتی من را راضی نمیکند.
۸ هیچ گاه قدرت سنجش درستی ندارم و نمیتوانم راه درست را انتخاب کنم.
۹ دقیقاً نمیدانم از زندگی چه میخواهم.
۱۰ همواره به من القا شده است که باید به بهترینها دست یابم ولی نمیتوانم.
۱۱ احساس میکنم زندگیام پوچ است و بیشتر اوقات احساس افسردگی میکنم.
۱۲ واقعاً نمیدانم که چه فردی هستم و ملاکهای ارزشی من در زندگیام چیست.
۱۳ به گونه ای نامنظم غذا میخورم و حتی زمان مشخصی برای غذا خوردن تعیین نکردهام.
۱۴ به ندرت می دانم در موقعیتهای مختلف چه احساسی دارم.
۱۵ وقتی عصبانی میشوم احساس شرمساری و خجالت میکنم.
۱۶ از عصبانیت دیگران میترسم و برای جلوگیری از عصبانیت دیگران هر کاری میکنم.
۱۷ هنگام گریستن شرمسارم و خودم را از دیگران مخفی میکنم.
۱۸ از این که بگویم از چیزی یا انجام کاری ترس دارم احساس شرمساری میکنم.
۱۹ تقریباً هرگز احساسات نامطلوبم را بروز نمیدهم.
۲۰ خواب مرتب و منظمی ندارم.
۲۱ به اطرافیان و به خودم بی اعتمادم.
۲۲ منزوی هستم و از مردم به خصوص افراد بالا دستیام گریزانم.
۲۳ هر کاری را که گمان میکنم دیگران از من انتظار دارند، انجام میدهم.
۲۴ به شدت با دیگران رقابت میکنم ولی همیشه بازنده هستم.
۲۵ به صورت مستقیم به فردی جواب رد نمیدهم و غیر مستقیم از انجام آن چه او از من میخواهد سرباز میزنم.
۲۶ هیچ گاه احساس صمیمیت با والدینم نداشتهام.
۲۷ خودم یا دیگران را در صورت ارتکاب اشتباه، مسخره میکنم.
۲۸ به هر قیمتی که شده از نزاع و درگیری با دیگران خودداری میکنم.
روش نمرهگذاری
حال که به همه سوالات این آزمون پاسخ دادهاید، نوبت آن است که امتیازتان را محاسبه کنید.
برای محاسبه امتیازتان در سوالاتی که گزینه «بلی» را انتخاب کردهاید، یک امتیاز برای خودتان در نظر بگیرید. گزینه «خیر» هیچ امتیازی ندارد. توجه داشته باشید که امتیاز نهایی شما باید عددی بین ۰ تا ۲۸ باشد.
معنا و مفهوم امتیازات کسب شده
اگر نمره شما در این آزمون ۱۴ و کمتر از آن باشد: کودک درون شما بیمار و آزرده است و باید برای بهبود وضعیت زندگیتان در کنار کسب اطلاعاتی بیشتر درباره کودک درون، به توصیههایی که در ادامه مطرح خواهد شد عمل کنید.
اگر نمره شما در این آزمون بیشتر از ۱۴ باشد: به شما تبریک می گوییم چراکه کودک درون شما سالم است.
اگر کودک درونتان آزرده و بیمار است، نگران نباشید و به نکاتی که در ادامه ی این مطلب مطرح کرده شده است، توجه کنید تا شانستان برای لذت بردن از زندگی و موفقیت در آن بیشتر شود.
در ابتدا باید درک صحیحی از کودک درون داشته باشیم. کودک درون مبحثی مهم در روانشناسی است که در درمان رفتارهای ناهنجار، عادات و اضطرابهای به جا مانده از دوران کودکی به روانشناسان کمک میکند.
کودک درون، بخشی از وجود ماست که گاهی ناسازگار است و گاهی دوست دارد بچگی کند و مانند یک بچه پرنشاط و سرزنده دست به هیجاناتی بزند که ظاهراً با منطق و استدلال سازگاری ندارد.
کودک درون عاشق بازی، شادی و شوخی است ولی بیشتر اوقات افراد ناآگاه، جدی و دارای رفتار تکلیف گرا بر او مسلط میشوند و اجازه نمیدهند خود را نمایان کند که در این صورت بلوغ عاطفی آنها رشد نمیکند.
پیامدهای منفی سرکوب کودک درون
وقتی تمایلات، خواستهها و نیازهای کودک درون را سرکوب میکنید، در معرض خطرات زیادی قرار میگیرید.
به طور مثال، هرگز یاد نمیگیرید چگونه احساس طبیعی داشته باشید، بازی کنید و لذت ببرید.
هرگز یاد نمیگیرید چگونه آرام باشید و استرسهای خود را کنترل کنید. از این که به اندازه کافی خوب نیستید احساس گناه میکنید و از بودن در کنار خانواده و کودکتان لذت نمیبرید.
از صمیمی شدن با دیگران میترسید و منزوی میشوید. افرادی که از زندگیشان ناراضی هستند باید توجه کنند که مدتهاست پیامهای کودک درونشان را نادیده گرفتهاند
اما نکته مثبت این است که هر لحظه اراده کنند میتوانند به کمک ارتباط برقرار کردن با کودک درونشان و آشنا شدن با آن راهی جدید به سوی زندگی تازه و شاد و پرانرژی باز کنند.
نحوه شناسایی کودک درون
برای این که کودک درون خود را شناسایی کنید باید خود را در موقعیتی آرام قرار دهید، چشمهایتان را ببندید و ۳۰ دقیقه خود را در سن بین ۳ تا ۸ سال تصور کنید.
سپس خود را شکل این کودک و ابتدا در تعامل با اعضای خانواده و سپس در ارتباط با هم بازیهایتان که در همسایگی خانه یا مدرسه شما هستند، ببینید.
توجه کنید در برابر رفتارهای اعضای خانوادهتان چگونه عکس العمل نشان میدهید و با دوستان و همبازیهای خود کنار میآیید و از بازی و ارتباط با آنها لذت میبرید یا نه.
سرانجام خود را در محیط خانواده تصور کنید. آیا شما شاد و پرانرژی و هیجان زده هستید و از زندگی لذت میبرید؟
آیا شما جدی، غمگین و ناامید از زندگی هستید؟
اگر کودکی غمگین و جدی هستید سعی کنید آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید، به یاد آورید.
ما میتوانیم به کودک درون خود بگوییم در زندگی خیلی جدی و سختگیر نباشد و به اشتباهاتش بخندد و سعی کند از چیزهای کوچک در زندگی لذت ببرد.
چگونگی برقراری ارتباط مؤثر با کودک درون
سعی کنید از چیزهای کوچک، پیش پا افتاده و حتی بی ارزش به هیجان بیایید و لذت ببرید.
از قهقهه کودکان به نشاط بیایید و از صدای پرندگان لذت ببرید تا کودک درون شما فعال تر شود.
از بهار، تابستان، گلهای بهاری، دشتها و کوهها لذت ببرید تا حس بهتری پیدا کنید؛ یعنی آشتی با طبیعت سرلوحه برنامههای شما باشد.
کودکانه به جست و خیز بپردازید.
دست از همیشه رسمی بودن و کمال گرایی بردارید و نگرانی از آینده و رنجش از دیگران را به فراموشی بسپارید و خود و دیگران را ببخشید تا آزاده، رها و سرزنده به زندگی ادامه دهید چراکه در این صورت است که کودک درون رها میشود و شما قادرید دست به ابتکار و خلاقیت بزنید.
۱۰ تکنیک ساده برای شفای کودک درون
در ادامه با چند مورد از این روشها آشنا میشوید:
۱-اوقات فراغت خود را با افرادی بگذرانید که به آنها علاقه مند هستید و از بودن با آنها لذت میبرید. به این ترتیب کودک درونتان احساس امنیت و آرامش بیشتری خواهد کرد.
۲-اتاقتان را آن طور که دلتان میخواهد تزیین کنید. حتی اگر برای دیگران خنده دار به نظر میرسد، چندان مهم نیست. پردهها، رنگ دیوار و اشیا و لوازم، تابلوها و روتختی را با سلیقه خودتان انتخاب کنید.
۳-به حس ششم و شهود خود احترام بگذارید؛ برای مثال اگر ته دلتان به انجام کاری راضی نیست، آن را انجام ندهید یا در تصمیم گیریها به ته قلبتان هم نگاهی بیندازید چراکه کودک درونتان آن جا نشسته است.
۴-بدون توجه به سن و سالتان نقاشی بکشید.
وقتی نقاشی میکشید، از تخیل خود کمک بگیرید و طرحهای تخیلی بکشید و آنها را با رنگهای دلخواه خود رنگ کنید. مطمئناً کودک درونتان در انتخاب رنگها به شما کمک خواهد کرد و فعال تر خواهد شد.
۵-به تماشای طلوع و غروب بنشینید و با خود بگویید: این ممکن است آخرین طلوع یا غروب خورشید باشد که به نظاره آن نشستهام و این تجربه ای ناب برای کودک درونتان خواهد بود.
۶-از انتقادهای بیجا و مدام نسبت به خود دست بردارید. در چنین لحظاتی کمی درنگ کنید. شما در حال شلاق زدن به کودک درونتان هستید، شلاق را دور بیندازید و با او مهربان باشید.
۷-وقتی زیر فشار هستید و استرس دارید به کتابهای داستان کودکان پناه ببرید. این کار لذت بخش، کودک درونتان را آرام خواهد ساخت.
۸-یک جعبه یا کشوی مخصوص داشته باشید و تمام هدایا یا کارت تبریکهایی را که از دیگران گرفتهاید در آن نگهداری کنید. این جعبه محتوی عشق است. عشق دیگران نسبت به شما و کودک درونتان و شما لایق آن هستید.
۹-در منزل عود بسوزانید یا از عطرهای خوشبو استفاده کنید. این کار شما را به وجد میآورد و نشاط را به شما باز میگرداند. در ضمن کودک درونتان خشنود خواهد شد.
۱۰-اگر امکان آن را دارید سری به محلههای دوران کودکی خود بزنید و با دوستان و همسایگان سابق خود احوال پرسی کنید. اگر چنین چیزی امکان ندارد میتوانید در خیابانها و کوچههای قدیمی پرسه بزنید و از فروشگاههای قدیمی خرید کنید.
مدرن ترین تکنیک های جذب
مدرس: استاد معصومه تیموری نخستین بانو زن انگیزشی ایران
مخاطب: همه کسانی که به دنبال تغییر مسیر زندگی خود هستند
زمان: 50 ساعت + پکیج پرفروش هنر زن به صورت رایگان
نوع دسترسی: بسته فیزیکی + ارسال رایگان
فرمت: MP4
دوره آشتی با درون
دوره آشتی با درون : شاید شما ندانید اما در دنیای خارج از ذهنتان چیزی جز آنچه در درونتان است پیدا نخواهید کرد .آَشتی با درون خود اولین گام به سمت این دنیای درونتان است .
دوره پالس ثروت
دوره پالس ثروت ، بسیاری از افرادی که در اطرافمان، تحت عنوان یک فرد ثروتمند شناخته می شوند، هیچگاه از ابتدای خلقات اینگونه نبوده اند …
دیدگاهتان را بنویسید