نامه بسیار زیبای چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین
نامه بسیار زیبای چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین
شبی از شبها
شبی از شبها مردی خواب عجیبی دید.او دید که در عالم رویا پابه پایخداوند روی ماسه های ساحل دریا قدم می زندو در همان حال در آسمان بالای سرش، خاطراتدوران زندگیش به صورت فیلمی در حال نمایش است.
او که محو تماشای زندگیش بود،ناگهان متوجه شد که گاهی فقط جای پای یک نفر روی شنها دیده می شودو آن هم وقتهاییاست که او دوران پر درد و رنج زندگیش را طی می کرده است.بنابراین با ناراحتی بهبه خدا که کنارش راه می رفت گفت:
پروردگارا… تو فرموده بودی که اگر کسی به توروی آورد و تو را دوست داشته باشد، در تمام مسیر زندگی کنارش خواهی بود و او رامحافظت خواهی کرد. پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگی ام فقط جای پای یک نفر است، چرامرا در لحظاتی که به تو احتیاج داشتم تنها گذاشتی؟
خداوند لبخندی زد و گفت:بنده عزیزم، من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشته ام.
زمانهایی که در رنج و سختی بودی، من تو را روی دستانم بلند کرده بودم تا به سلامت از موانع و مشکلات عبور کنی
دیدگاهتان را بنویسید