رها کردن “کودک درون”

اگر پای صحبت تعدادی جوان بنشینی و نظرشان را در مورد شادی و شاد بودن جویاشوید، حتما عباراتی چون «آنقدر فکرم درگیر مسائل مختلف زندگیست که فکر کردن در مورد لحظات شاد بودنم در گذشته بهم آرامش میدهد! همین!» و یا «وقتی در کارم پیشرفت میکنم و یا معوقههای پروژههایی که مدتی از تحویل آنها گذشته، پرداخت میشود، احساس شادی میکنم!»، را شنیده اید!
روانشناسان معتقدند: دگرگونی که پس از خندیدن در انسان بوجود میآید، باعث معجزه در درون فرد میشود. جالب است بدانید که نخستین معجزه زرتشت، خندیدن وی در بدو تولد بوده است!
محققان علوم انسانی با تقسیمبندی “خنده” به خنده ذاتی(درونی) و خنده مصنوعی(اکتسابی) میگویند: خنده درونی بخشی از عملکرد شادی کودک درون ماست. ما زمانی که عمیقاً نسبت به یک مسألهای شاد شویم، شروع به خندیدن میکنیم، همانطور که وقتی غمگین میشویم، شروع به گریستن میکنیم؛ پس این هیجانات به واقع مکمل شخصیت ما هستند.
اما در مقابل، لبخند اکتسابی، لبخندی است که مثلاً در عین ناراحتی با ورود یک شخص تازه وارد به محیط، لبخند میزنیم و سعی میکنیم خود را شاد نشان دهیم که از آمدن او خوشحال شدهایم، اما اگر بخواهیم خنده واقعی را ببینیم، باید به سراغ کودکان برویم، خندههایی که حین بازی با هم از ته دل سر میدهند. در حقیقت خندیدن نوعی ابراز هیجان شادبودن و شادمانی و عامل ایجاد دگرگونی و معجزه در وجود فرد است.
بطور کلی خنده باعث میشود انرژی از منبع درونی وجود شما به سطح بیاید. انرژی همانند سایهای خنده را دنبال میکند و بدنبال آن جاری میشود. خندیدن یکی از بهترین، سادهترین و طبیعیترین راههای خلاصی از شر ناآرامیهای ذهن است. خندیدن میتواند مقدمهای شورانگیز برای وارد شدن به مرحله توقف افکار و بیذهنی باشد.
*کسی که کودک درونش فعال نیست، غمگین است.
در تعریف “شادی”، به نظریه تکاملیافته فروید اشاره میکنیم که ساختار شخصیت را به سه بخش “کودک، بالغ و والد” تقسیم میکند. کودک، آن قسمت از ساختار شخصیت ما است که دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است (البته شادی و خشم ذاتی نه اکتسابی). به این ترتیب دقیقا یک مرد و یا زن مسن ۷۰ یا ۸۰ ساله هم با فعال بودن بخش کودک وجودشان میتوانند شاد بوده و احساس شادمانی کنند. کسی که کودک درونش فعال نیست، همیشه دلمرده و غمگین است و متأسفانه در جامعه امروزی، خیلی از آدمها را میبینیم که بدنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و کودک درون خود را طرد کردهاند.
این درحالیست که این آدمها نیز کودک درون دارند، اما با پیروی از تعصبات خشک، این بخش از شخصیت آنها غیرفعال شده و کودک درون آنها افسرده است؛ به طور مثال وقتی فرد مسنی را میبینیم که در مراسمی مانند چهارشنبهسوری با شادی فراوان از روی آتش میپرد، این حرکت در حقیقت ناشی از فعال بودن کودک درون اوست که تولید شادی میکند، پس باید شادیها را در بخش کودک درون خود، پیدا کنیم.
باید پذیرفت که شادی و غم در زندگی اجتماعی انسانها، تأثیرات عمدهای دارد، اما متأسفانه گاه در جامعه امروزی ما بنا به تعبیرهای غلط و بدون استدلال، تفکر شادی متروک شده و با وجود آنکه در فرهنگ دینی ما شادی و نشاط از آموزههای محکم و انکارناپذیر است، برخی به غلط، اندوه و گوشهنشینی را جایگزین شادی و نشاط کردهاند تا جایی که آثار زیانبار آن هر روز بیشتر از پیش نمایان میشود.
به گفته پژوهشگران مسائل اجتماعی، لازمه شادی و شادبودن چیزی نیست جز مثبتاندیشی و جستوجوی خوبیها و زیباییها. انسان با نگرش منفی به دنیا چیزی جز روحیهای افسرده، چهرهای غمگین و حالتی خشمگینانه ندارد و این نگرش منفی، تخریبگر جامعه است. نباید فراموش کرد که رخدادهای اجتماعی، راهحلهای اجتماعی دارد و راهکارهای جمعی در برخورد با چنین مشکلاتی میتواند بسیار کارساز باشد. به یاد بسپاریم که پیشگیری کارآمدتر از درمان است.
در بیان اهمیت شاد بودن و احساس شادی همین بس که تجربه ثابت کرده: شادی و نشاط، ماده اولیه تغییر جامعه و تحول و تکامل درونی انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد، سالمتر خواهد بود. بدون شک در چنین محیطی، امنیت اجتماعی و فردی راحتتر بدست میآید. در محیط شاد، ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا میشود.
*عوامل شادیزا، کلیشهای و خالی از هیجان لازم جوانی است.
شاد کردن و شاد بودن جامعه موجب پیشرفت و توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و خانوادگی جامعه میشود؛ از بسیاری مسائل و بروز انواع آسیبهای جامعه، جرم و بزهکاری، طلاق، نابسامانی خانوادگی و سایر مسایل جلوگیری به عمل میآید؛ اختلالات روحی در جامعه کمتر میشود و میزان رغبت تحصیلی و دل به کار دادن و تولید، افزایش پیدا مِیکند، پس بهتر است با صرف هزینههای کم برای شادی از پرداخت هزینههای هنگفت آسیبهای اجتماعی در امان باشیم!
نتایج یک تحقیق میدانی در خصوص وضعیت “شادی یا شاد بودن” در میان جوانان بیانگر آنست که شادیهای آنها بسیار محدود هستند. تفریحاتی که میتواند باعث شادمانیشان شود، بسیار کلیشهای و خالی از هیجان لازم جوانی است، این امر موجب میشود که روحیه جامعه، تحلیل رفته و بسوی افسردگی و اندوه و در نتیجه کاهش بهرهوری از جهات مختلف پیش برود.
*«داشتهها» عامل ایجاد شادی نیستند، بلکه «بودنها» هستند که شادی میآورند .
کسی که زندگی متعادلی دارد، چه از نظر مالی و چه از نظر روانی، در نهایت میتواند آدم شادی نیز باشد.
بطور کلی هرکسی برای شاد بودن آستانهای دارد؛ ممکن است عاملی باعث شادی من شود، اما شما را شاد نکند. این نوع شادی، شادی کاذب است. شادی واقعی آن نوع شادی است که مکان و زمان در آن تأثیری نداشته باشد و بهترین مثالی که میتواند نشان دهنده این نوع شادی باشد، ارتباط شادمانه کودکان با یکدیگر بوده که توأم با خلاقیت است.
متأسفانه شادی برای کودکان به محض این که زیر پوشش تربیت والدین قرار گرفته و والد درونشان شکل میگیرد، در چارچوب خاصی تعریف میشود و شادمانی خارج از این چارچوب سبب ایجاد حس گناه در او میشود.
برخی مواقع، والدین برای این که کودک را در چارچوب ارزشها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبیه کودک، احساس گناه را در او بوجود میآورند و یا حتی بدتر، این که به کودک گفته میشود: “اگر تو بخندی و پدرت را از خواب بیدار کنی، خدا از تو ناراحت میشود!” به این ترتیب کودک درون افراد از همان کودکی، در میان تعصبات، ارزشها و اعتقادات (بعد والد وجودی)، حبس میشود و این درحالیست که هر قدر بعد ارزشی منفی (تعصبات و…) پررنگتر شود، شادیها نیز کمرنگتر میشود.در حقیقت مجموعه تعصبات، باورها و برخی ارزشها عاملی میشود برای کنترل رفتار فرد.
والد کنترلگر به ما میگوید که کدامیک از کارهایمان خوب یا بد است؛ مثلاً وقتی کودک شروع به خندیدن میکند، ما به او می گوییم نخند! بچه خوب که نمیخنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همین ارزشها و تعصبات است!
آمار جالبی، شادترین کشور دنیا را هندوستان نشان میدهد. این موضوع که شاید برای خیلیها غیرقابل تصور باشد( به این دلیل که مسائل مالی مانع محکمی میتواند برای شاد بودن باشد)، نشان میدهد که “داشتهها” عامل ایجاد و ابراز شادی نیستند، بلکه “بودنها” هستند که عامل شادیاند.
افرادی که با وجود مشکلات زیاد، همچنان شادیهای خود را ابراز میکنند، کودک درونشان رهاست. در حقیقت ترمزهای شادی در چنین جامعهای وجود ندارد، چون دلمردگی ناشی از پنهان شدن کودک درون است.
سخن آخر این که: “اجازه خیلی از ابراز شادیها را به خودمان بدهیم .نگوییم این کار زشت است! آن کار بد است!” در تحلیل رفتار، کودک درون نباید احساس «تو خوب نیستی» داشته باشد.در این صورت این فرد یا منزوی میشود و یا طبق غریزه گروهگرایی خود، جذب گروههایی میشود که خوب بودنش را ثابت کند و به این ترتیب خوب بودنش را در رفتار منفی پیدا میکند.
پروفسور “رابرت پوتنام”، محقق و استاد دانشگاه هاروارد در بیان راههای مختلف شاد زیستن “داشتن روابط قوی اجتماعی و خانوادگی” را یکی از عوامل مهم میداند. او میگوید: هرچه فرد از روابط بیشتر اجتماعی برخوردار باشد، از سلامت قوی روحی و روانی برخوردار شده و بر شادی وی افزوده خواهد شد.
دیدگاهتان را بنویسید