وابستگی به معشوق

وابستگی به معشوق
سرچشمه غم و ناامیدی ، تمایل است . “ من به تو نیاز دارم و بدون تو نمی توانم زندگی کنم!“ این عشق نیست گرسنگی است شما نمی توانید در آن واحد هم کسی را دوست بدارید و هم بی تابانه نیازمندش باشید. عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد می گذارد تا خودش باشد، تا هر آنچه که خود می خواهد ، باشد. در عشق اجباری نیست. عشق یعنی اختیار انتخاب به معشوق دادن. در اینجا سخن از عدم وابستگی است برای آنکه کسی یا چیزی را بدست آوری، رهایش کن. تا چیزی را نپذیریم نمی توانیم تغییرش دهیم. تنفر چیز خوبی نیست. وقتی از چیزی تنفر داشته باشیم به گونه ای نا مریی به آن متصل می مانیم و این اتصال، باعث ماندگاری موضوع تنفر می شود.
مثال ۱: فرض کنید که مقروض هستیدوازبدهکاری تنفر دارید. با این شرایط بهبود بخشیدن به وضعیت مالی، کار آسانی نیست. شما انرژی فراوانی را صرف نشان دادن تنفرتان از قرض میکنید:“ من دارم در جا می زنم“،“ من غرق شده ام “ و … اما راه خروج از قرض و بدهکاری این است که واقعت موجود را بپذیریم و بدون آشوب و اضطراب، راهی برای خروج پیدا کنیم. پذیرفتن واقعیت موجود به معنی“ تسلیم شدن“ نیست بلکه به معنی درک واقعیت است.
مثال۲: تا زمانیکه چاقی خود را به عنوان یک واقعیت نپذیرفته ایم یا اصولاً چاق بودن خود را انکار می کنیم یااینکه خود رابه خاطرچاق بودن سرزنش می کنیم. در هر دو صورت، چاق باقی می مانیم! کم کردن وزن از زمانی آغاز می شود که چاقی خود را قبول کرده باشیم . با عصبانی شدن و دعا کردن ، راه به جایی نمی برید . برای غلبه کردن برچیزی که دوستش نداریدابتدا باید به جای مقاومت کردن، آن را بپذیرید و آنگاه چیزی مثبت جایگزینش کنید .
نتیجه :
سرچشمه غم و اندوه ، تمایل است . وعاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد میگذارد تا خودش باشد . تا چیزی را نپذیریم ، نمیتوانیم تغییرش دهیم.
دیدگاهتان را بنویسید